اسم فارسی زفت یا بس است
زمور
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
زمور. [ زَ ] ( ع ص ، اِ ) کودک نیکوروی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
زمور. [ زُ ] ( اِ ) اسم فارسی زفت یابس است. ( تحفه حکیم مؤمن ). در مخزن گفته اسم پارسی زفت یابس است و دردلک مغسول را زمورلاک نامند و مستعمل زرگران است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ).
زمور. [ زُ ] ( اِ ) اسم فارسی زفت یابس است. ( تحفه حکیم مؤمن ). در مخزن گفته اسم پارسی زفت یابس است و دردلک مغسول را زمورلاک نامند و مستعمل زرگران است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ).
زمور. [ زَ ] (ع ص ، اِ) کودک نیکوروی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
زمور. [ زُ ] (اِ) اسم فارسی زفت یابس است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). در مخزن گفته اسم پارسی زفت یابس است و دردلک مغسول را زمورلاک نامند و مستعمل زرگران است . (انجمن آرا) (آنندراج ).
گویش مازنی
/zemoor/ گلی بهاری که گاه بوی آن سبب مرگ حیوان یا انسان شود
گلی بهاری که گاه بوی آن سبب مرگ حیوان یا انسان شود
کلمات دیگر: