کلمه جو
صفحه اصلی

رغن

لغت نامه دهخدا

رغن. [ رَ ] ( ع مص ) گوش دادن به کسی و قبول کردن آن را.( ناظم الاطباء ). گوش دادن و قبول کردن سخن. ( منتهی الارب ). || خوردن و نوشیدن در ناز و نعمت. || طمع کردن در چیزی ، گویند: رغن الی الصلح ؛ یعنی میل کرد بدان. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ).

رغن. [ رَ غ َن ْ ن َ ] ( ع حرف )لغتی است در لَعَل َّ. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ).

رغن . [ رَ ] (ع مص ) گوش دادن به کسی و قبول کردن آن را.(ناظم الاطباء). گوش دادن و قبول کردن سخن . (منتهی الارب ). || خوردن و نوشیدن در ناز و نعمت . || طمع کردن در چیزی ، گویند: رغن الی الصلح ؛ یعنی میل کرد بدان . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).


رغن . [ رَ غ َن ْ ن َ ] (ع حرف )لغتی است در لَعَل َّ. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).


گویش مازنی

/reghen/ اسهالی

اسهالی



کلمات دیگر: