کلمه جو
صفحه اصلی

جرجین

لغت نامه دهخدا

جرجین. [ ج ُ ] ( اِخ ) نام موضعی به بطیحه بین بصره و واسط که راهی صعب العبور دارد. رجوع به معجم البلدان ذیل همین کلمه شود.

جرجین. [ ج ُ ]( اِخ ) ابن میلاذجرد. کسی است که قریه جرجینجرد را بناکرده و بنام خود نامیده است. ( از تاریخ قم ص 85 ).

جرجین . [ ج ُ ] (اِخ ) نام موضعی به بطیحه بین بصره و واسط که راهی صعب العبور دارد. رجوع به معجم البلدان ذیل همین کلمه شود.


جرجین . [ ج ُ ](اِخ ) ابن میلاذجرد. کسی است که قریه ٔ جرجینجرد را بناکرده و بنام خود نامیده است . (از تاریخ قم ص 85).



کلمات دیگر: