سرسایه. [ س َ ی َ / ی ِ ] ( اِ مرکب ) سایه سر :
فوق فلک و عرش بود پایه دیگر
این سایه کشد رخت به سرسایه ٔدیگر.
که پاشکسته سرسایه نهال خوداست.
فوق فلک و عرش بود پایه دیگر
این سایه کشد رخت به سرسایه ٔدیگر.
محسن تأثیر ( از آنندراج ).
چو خامه سرخط آزادگی کسی داردکه پاشکسته سرسایه نهال خوداست.
محسن تأثیر( از بهار عجم ).