کلمه جو
صفحه اصلی

کند کردن

فارسی به انگلیسی

blunt, clog, decelerate, dull, hobble, obstruct, slow, snag


to blunt, to retard, to set on edge


blunt, clog, decelerate, dull, hobble, obstruct, slow, snag, to blunt, to retard, to set on edge

فارسی به عربی

خصم , صریح , ممل
صندل خشبی

خصم , صريح , ممل


مترادف و متضاد

slacken (فعل)
کم شدن، خرد شدن، کند کردن، اهسته کردن، سست کردن، شل کردن یا شدن

rebate (فعل)
کاستن، کم کردن، کند کردن، بی ذوق کردن

clog (فعل)
بستن، مسدود کردن، کند کردن، لخته شدن، زیادی پر کردن

dull (فعل)
کند کردن

blunt (فعل)
کند کردن

sheathe (فعل)
پوشاندن، کند کردن، غلاف کردن، غلافدار کردن

decelerate (فعل)
کند کردن، کاستن سرعت، اهسته کردن، از سرعت چیزی کاستن

hebetate (فعل)
کند کردن، خرفت شدن، کودن کردن

let up (فعل)
کند کردن

لغت نامه دهخدا

کند کردن. [ ک ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) سست و ناتوان کردن. از کار انداختن :
تا آن جوان تیز و قوی را چو جادوان
این چرخ تیزگرد چنین کرد کند و پیر.
ناصرخسرو.
|| تیزی و حدّت چیزی را کاستن. برندگی چیزی را از بین بردن : بدین سبب است که سرکه دندان کند کند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
ترشی های چرخ ناشیرین
کند کرده است تیز دندانم.
روحی ولوالجی.
تواضع کن ای دوست با خصم تند
که نرمی کند تیغ برنده کند.
سعدی.

پیشنهاد کاربران

کاستن سرعت


کلمات دیگر: