مترادف سمج : پافشار، پیگیر، مصر، بی آزرم، بی حیا، بی شرم، زشت، قبیح، ناپسند
متضاد سمج : مستحسن
برابر پارسی : گرانجان
Importunate, Cussed
adamant, assertive, balky, bullheaded, determined, dogged, emphatic, hardheaded, importunate, inexorable, insistent, obdurate, ornery, persistent, pertinacious, pushy, stubborn, tunnel, unremitting, urgent
پافشار، پیگیر، مصر ≠ مستحسن
بیآزرم، بیحیا، بیشرم
زشت، قبیح، ناپسند
۱. پافشار، پیگیر، مصر
۲. بیآزرم، بیحیا، بیشرم
۳. زشت، قبیح، ناپسند ≠ مستحسن
(س مِ) [ ع . ] (ص .) 1 - زشت ، ناپسند. 2 - بی حیا، پررو، ج . سماج .
(سُ مْ) (اِ.) = سمچ : 1 - نقب ، راه زیر - زمینی . 2 - سرداب . 3 - زندان زیرزمینی . 4 - آغل گوسفندان در زیرزمین یا در کوه .
سمج . [ س َ ] (ع ص ، اِ) شیر چرب مزه برگشته . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
سمج . [ س َ م ِ ] (ع ص ) زشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بد. ناخوش . زشت . (غیاث ) : که از حرکات و افعال سمج پدرم لشکر مغول قصد این ملک دارند. (جهانگشای جوینی ). || بدمزه . (غیاث ). ناشیرین . (مهذب الاسماء).
؟
رودکی .
مولوی .
مسعودسعد.
مسعودسعد.
۱. دارای عادت به پیگری مُصرانه و معمولاً ناپسند: گدای سمج.
۲. مُصر؛ پیگیر.
۳. [قدیمی] قبیح؛ زشت؛ ناپسند.
۱. سرداب.
۲. نقب؛ راه زیرزمینی.
۳. زندان زیرزمینی: ◻︎ در سمجی چون توانم آرمیدن / کز تنگی آن نمیتوان خسبیدن (مسعودسعد: ۵۹۷).
۶. آغل گوسفند در کوه یا زیر زمین؛ سنب.
پیگیر /کسانی که داری هوش واستعداد بالایی اند و همه شون مسئله حل نشده رو ول نمی کنن فقط زمانی آن مسآله را حل کنن دست بر می دارن میگن اون انسان سمچ
گرانجان
۱سمج و مزاحم ۲پرتلاش – تلاش گر