کلمه جو
صفحه اصلی

قیری

فارسی به انگلیسی

bituminous, tarry

pitch-dark, black


bituminous


tarry


فارسی به عربی

تلکا

مترادف و متضاد

tarry (صفت)
قیراندود، قیری

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - منسوب به قیر مربوط به قیر ۲ - سیاه .
چشمه قیری از ناحیه حومه بهبهان بلوک کوه کیلویه از نزدیکی قریه کیکاوس برخاسته . چندین سنگ آب دارد .

لغت نامه دهخدا

قیری. ( ص نسبی ) منسوب به قیر. || سیاه رنگ مانند قیر.

قیری. ( اِخ ) چشمه قیری از ناحیه حومه بهبهان بلوک کوه کیلویه از نزدیکی قریه کیکاوس برخاسته. چندین سنگ آب دارد. سالی چندین خروار قیر از پایین این چشمه درآورند. ( فارسنامه ).

قیری . (اِخ ) چشمه ٔ قیری از ناحیه ٔ حومه ٔ بهبهان بلوک کوه کیلویه از نزدیکی قریه ٔ کیکاوس برخاسته . چندین سنگ آب دارد. سالی چندین خروار قیر از پایین این چشمه درآورند. (فارسنامه ).


قیری . (ص نسبی ) منسوب به قیر. || سیاه رنگ مانند قیر.



کلمات دیگر: