کلمه جو
صفحه اصلی

سفت شدن

فارسی به انگلیسی

tauten, bind, congeal, firm, harden, set, solidify, stiffen, toughen, to become hard or stiff, to tighten, to coagulate, to set, to harden

to become hard or stiff, to tighten, to coagulate, to set, to harden


tauten, bind, congeal, firm, harden, set, solidify, stiffen, toughen


فارسی به عربی

اربط , سد

مترادف و متضاد

set (فعل)
مرتب کردن، چیدن، سفت شدن، اغاز کردن، نشاندن، کار گذاشتن، نصب کردن، قرار دادن، مستقر شدن، غروب کردن، گذاردن، نهادن، قرار گرفته، جاانداختن

be thickened (فعل)
سفت شدن

tighten (فعل)
بستن، سفت شدن، محکم کردن، سفت کردن، تنگ کردن، فشردن، کیپ کردن

become stiff (فعل)
سفت شدن

harden (فعل)
سفت شدن، سخت شدن، سخت کردن، ماسیدن، سفت کردن، تبدیل به جسم جامد کردن

become rigid (فعل)
سفت شدن

toughen (فعل)
سفت شدن، سفت کردن، مثل پی شدن

become fast (فعل)
سفت شدن

become firm (فعل)
سفت شدن

become hard (فعل)
سفت شدن، سخت شدن

become tough (فعل)
سفت شدن

become thick (فعل)
سفت شدن

become tight (فعل)
سفت شدن

congeal (فعل)
بستن، سفت شدن، منجمد کردن، ماسیدن، سفت کردن، یخ بستن

coagulate (فعل)
بستن، سفت شدن، لخته شدن، دلمه کردن، ماسیدن

واژه نامه بختیاریکا

سیخه کِردِن

پیشنهاد کاربران

ماسیدن. [ دَ ] ( مص ) بستن. منعقد شدن. سفت شدن. ( روغن، چربی ) ( فرهنگ فارسی معین ) . بستن چنانکه روغن در تماس با آب سرد. بستن چنانکه روغن و پیه مذاب. بستن و منعقد شدن چنانکه چربو در هوای سرد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . به سرعت منعقد شدن چربی بر اثر سرما و کمی حرارت ؛ عیب این روغن این است که توی دهن می ماسد. ( فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ) .


کلمات دیگر: