beat, best, conquer, down , lose, maul, overcome, reduce, subdue, take, vanquish, wreck
شکست دادن
فارسی به انگلیسی
to defeat, to beat, to surpass
فارسی به عربی
ازدحام , اسوا , بز , حطم , کش ملک , هزیمة ، إحباطٌ
مترادف و متضاد
خرد شدن، شکست دادن، له شدن، پیروز شدن بر، فشردن، چلاندن، با صدا شکستن، فشار اوردن
خرد کردن، درهم شکستن، ورشکست شدن، شکست دادن، بشدت زدن، پرس کردن، درهم کوبیدن
مات کردن، شهمات کردن، شکست دادن
شکست دادن، بزمین زدن، کف سازی کردن، فرش کردن
شکست دادن، وخیم شدن
زدن، چوب زدن، کتک زدن، شکست دادن
سخت زدن، سرزنش کردن، شکست دادن، به سختی تنبیه کردن
فریفتن، شکست دادن
شکست دادن، پیروز شدن، مغلوب ساختن، از شکل افتاده گی
درهم شکستن، شکست دادن، غالب امدن، پیروز شدن بر، مغلوب ساختن
شکست دادن، بهتر از دیگری انجام دادن
کشتن، زدن، کوبیدن، شکستن، شکست دادن، ذلیل کردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) مغلوب کردن پیروز شدن بر .
لغت نامه دهخدا
شکست دادن. [ ش ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) شکستن :
به دست غلامان مستش دهم
به چوب شبانان شکستش دهم.
به دست غلامان مستش دهم
به چوب شبانان شکستش دهم.
نظامی.
|| منهزم کردن. مغلوب کردن. هزیمت دادن. دچار شکست ساختن : هزم ، هزیمت ؛ شکست دادن لشکر دشمن را. ( از یادداشت مؤلف ). منهزم کردن. ( ناظم الاطباء ).واژه نامه بختیاریکا
زِیدن وَستِن؛ لِفنیدِن؛ مالنیدِن
جدول کلمات
هزم
پیشنهاد کاربران
overpower
شکست دادن، چیره شدن
شکست دادن، چیره شدن
The president fell from power during the military coup
رئیس جمهور با کودتای نظامی از قدرت به زیر کشیده شد
( شکست داده شد )
The government finally fell after losing the support of the centre parties
اون دولت سرانجام با از دست دادن حمایت احزاب مرکزی قدرت را از دست داد ( شکست خورد )
رئیس جمهور با کودتای نظامی از قدرت به زیر کشیده شد
( شکست داده شد )
The government finally fell after losing the support of the centre parties
اون دولت سرانجام با از دست دادن حمایت احزاب مرکزی قدرت را از دست داد ( شکست خورد )
به زیر کشیدن
به زانو درآوردن کسی
کلمات دیگر: