سفید شدن
فارسی به انگلیسی
to turn white or grey
blanch, blench, whiten
فارسی به عربی
ابیض
مترادف و متضاد
سفید شدن
سفید شدن، سفید کردن
سفید شدن، سفید کردن
سفید شدن
سفید شدن، رنگ پریده کردن، سفیدکردن، سفید پوست کردن، رنگ چیزی را بردن، رنگ پریده یا سفید شدن
بر گرداندن، برگشتن، سفید شدن، رنگ خود را باختن، تاخیر کردن، جمع شدن و عقب نشینی کردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - برنگ سفید در آمدن : ابیاض سفید شدن موی . ۲ - ظاهر شدن آشکار گشتن
لغت نامه دهخدا
سفید شدن. [ س َ / س ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) برنگ سفید درآمدن. || ظاهر شدن و آشکار گشتن. ( برهان ) ( آنندراج ).
- سفید شدن امید ؛ برآمدن آن. ( از آنندراج ).
- سفید شدن امید ؛ برآمدن آن. ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: