کلمه جو
صفحه اصلی

کلنی

فارسی به انگلیسی

colony, nest

فارسی به عربی

مستوطنة

مترادف و متضاد

settlement (اسم)
مسکن، توافق، تعدیل، تسویه، تصفیه، ته نشینی، پرداخت، واریز، کلنی، زیست گاه

فرهنگ فارسی

شهریست در [ پروس - رنان ] کشور فدرال آلمان در ساحل رودخانه راین دارای ۱٠۱۴٠٠٠ تن جمعیت و کلیساهای عالی بسبک گتی این شهر را رومیان بنا کردند . صنایع بافندگی شیمیایی آبجوسازی شیشه گری مکانیکی آن رونق دارد و دانشگاه آن معروف است . کلن بمناسبت داشتن آبهای معطر مشهور به اودکلنی شهرت بین المللی یافته . در جنگ دوم جهانی نصف آن تخریب شد . پس از جنگ جهانی دوم پایتخت آلمان غربی گردید .
مستعمره، مهاجرنشین، سرزمینی که جمعی ازمردم ازمحل دیگربه آنجاکوچ کرده باشند
( اسم ) سرزمینی که گروهی از جای دیگر بدانجا کوچ کنند مهاجر نشین مستعمره .

فرهنگ معین

(کُ لُ ) [ فر. ] (اِ. ) سرزمینی که گروهی از جای دیگر بدان جا کوچ کنند. مهاجرنشین ، مستعمره .

لغت نامه دهخدا

کلنی. [ ک ُ ل ُ ] ( فرانسوی ، اِ ) سرزمینی که گروهی از جای دیگر بدانجا کوچ کنند. مهاجرنشین. مستعمره. ( فرهنگ فارسی معین ).

کلنی. [ ک ُ ل ُن ْی ْ ] ( اِخ ) رجوع به کلن شود.

کلنی . [ ک ُ ل ُن ْی ْ ] (اِخ ) رجوع به کلن شود.


کلنی . [ ک ُ ل ُ ] (فرانسوی ، اِ) سرزمینی که گروهی از جای دیگر بدانجا کوچ کنند. مهاجرنشین . مستعمره . (فرهنگ فارسی معین ).


فرهنگ عمید

۱. سرزمینی که جمعی از مردم دیگر به آنجا کوچ کرده باشند، مستعمره، مهاجرنشین.
۲. (پزشکی ) مجموعه ای شامل میلیون ها باکتری که محصول تکثیر چند باکتری است و ممکن است با چشم دیده شود.

دانشنامه عمومی

کلنی یعنی سرزمینی فاقد استقلال سیاسی و اقتصادی که در همه شئون کاملاً تابع دولت امپریالیستی استیلاگر است.
کلنی (مجموعه تلویزیونی)
کلنی همچنین ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
کلنی (دزفول)

کُلُنیْ:(koloni) در گویش گنابادی یعنی آلونک ، قرارگاه ، محل اجتماع لشکریان ، لشکرگاه


پیشنهاد کاربران

مستعمره


کلمات دیگر: