to slight, to think nothing of
کم گرفتن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
استسخف
مترادف و متضاد
سرزنش کردن، نکوهش کردن، بد دانستن، کم گرفتن، از بهای چیزی کاستن
پست کردن، بی اعتبار کردن، کم گرفتن، بی قدر کردن، انکار فضیلت چیزی را کردن
کم گرفتن، ناچیز پنداشتن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) کم گرفتن کسی را . ۱ - ترک کردن وا گذاشتن نادیده انگاشتن : ( کم او کیر ) . ( باضافه ) . ۲ - کم ارزش تلقی کردن . ۳ - حقیر شمردن کوچک دانستن .
فرهنگ معین
(کَ. گِ رِ تَ ) (مص م . ) ناچیز شمردن ، حقیر پنداشتن .
لغت نامه دهخدا
کم گرفتن. [ ک َ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) کنایه از ترک دادن و واگذاشتن و ناشده انگاشتن باشد. ( برهان ). ترک دادن و ناشده انگاشتن. ( فرهنگ رشیدی ).
- کم گرفتن چیزی ؛ او را نبوده شمردن. او را کالعدم فرض کردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
دی بد پدرم صدر خداوند وزیر
و امروز من و پدر ذلیلیم و اسیر
من بنده جوانم و جوانی کم گیر
یارب تو ببخشای براین عاجز پیر.
شمس الدین علی بن محمودبن المظفر ( یادداشت ایضاً ).
با عقیق لب او لعل بدخشان کم گیر
با گل عارض او لاله نعمان کم گیر
سخن سرکشی سروسهی بیش مگوی
قد یارم نگر و سرو خرامان کم گیر.
- کم گرفتن کسی را ؛ ترک کردن. واگذاشتن. نادیده انگاشتن : کم او گیر ( به اضافه ). ( فرهنگ فارسی معین ).
- || کم ارزش تلقی کردن. ( فرهنگ فارسی معین ).
- || حقیر شمردن. کوچک دانستن. ( فرهنگ فارسی معین ). ورجوع به کم چیزی یا کسی گرفتن ذیل ترکیبهای کم شود.
- کم گرفتن چیزی ؛ او را نبوده شمردن. او را کالعدم فرض کردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
دی بد پدرم صدر خداوند وزیر
و امروز من و پدر ذلیلیم و اسیر
من بنده جوانم و جوانی کم گیر
یارب تو ببخشای براین عاجز پیر.
شمس الدین علی بن محمودبن المظفر ( یادداشت ایضاً ).
با عقیق لب او لعل بدخشان کم گیر
با گل عارض او لاله نعمان کم گیر
سخن سرکشی سروسهی بیش مگوی
قد یارم نگر و سرو خرامان کم گیر.
بدر جاجرمی ( یادداشت ایضاً ).
و رجوع به کم ِ چیزی گرفتن ذیل ترکیبهای کم شود.- کم گرفتن کسی را ؛ ترک کردن. واگذاشتن. نادیده انگاشتن : کم او گیر ( به اضافه ). ( فرهنگ فارسی معین ).
- || کم ارزش تلقی کردن. ( فرهنگ فارسی معین ).
- || حقیر شمردن. کوچک دانستن. ( فرهنگ فارسی معین ). ورجوع به کم چیزی یا کسی گرفتن ذیل ترکیبهای کم شود.
کلمات دیگر: