کناره گرفتن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
اشتغل
مترادف و متضاد
تفویض کردن، دست کشیدن، مستعفی شدن، کناره گرفتن، استعفا دادن از
فرهنگ فارسی
( مصدر ) دوری کردن اعتزال .
فرهنگ معین
( ~ . گِ رِ تَ ) (مص ل . ) عزلت گزیدن .
لغت نامه دهخدا
کناره گرفتن. [ ک َ / ک ِ رَ / رِ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) دوری کردن. اعتزال. دوری جستن. انزوا گزیدن. دوری گرفتن :
کناره گیر از او کاین سوار تازانست
کسی کناره نگیرد سوار تازان را.
از بهر این نگیرند از دوستان کناره.
تقدیر در این میانم انداخت
هر چند کناره می گرفتم.
فخرالدوله از ایشان کناره گرفت و دوری جست. ( تاریخ قم ص 8 ).
کناره گیر از او کاین سوار تازانست
کسی کناره نگیرد سوار تازان را.
ناصرخسرو ( دیوان چ تهران ص 9 ).
گر دوستیت جرم است آن جرم کرده آمداز بهر این نگیرند از دوستان کناره.
رفیع مروزی.
گفت چرا بت می پرستید و بتان را خدا می دانید و از آفریدگار خویش کناره می گیرید. ( قصص الانبیاء ص 133 ).تقدیر در این میانم انداخت
هر چند کناره می گرفتم.
سعدی.
متوقع که در کنارش گیرم ، کناره گرفتم. ( گلستان سعدی کلیات چ مصفا ص 92 ).فخرالدوله از ایشان کناره گرفت و دوری جست. ( تاریخ قم ص 8 ).
واژه نامه بختیاریکا
رُه گِریدِن؛ دت وُرَوُردِن
پیشنهاد کاربران
steer clear ( of somebody/something )
کلمات دیگر: