گیج شدن
فارسی به انگلیسی
to become giddy, to get puzzled, to be confused
puzzle
stick
فارسی به عربی
مصاب بالدوخة
مترادف و متضاد
گیج شدن
فرهنگ فارسی
(مصدر ) ۱ - حیران شدن سرگشته گردیدن دست و پای خود را گم کردن . ۲ - حواس خود را از دست دادنبی هوش شدن : بر اثر استشمام آن گیاه گیچ شد .
لغت نامه دهخدا
گیج شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) دست و پا گم کردن. حیران شدن. خود را گم کردن :
گیج شده ست این سر من این سر سرگشته من
تا که ندانم پسرا که پسرم یا پدرم.
گیج شده ست این سر من این سر سرگشته من
تا که ندانم پسرا که پسرم یا پدرم.
مولوی.
پیشنهاد کاربران
DIZZY
چیزی را متوجه نشدن
کلافه شدن
کلمات دیگر: