کلوخ کوب
فارسی به انگلیسی
clod - crusher
drag, hammer, stamp
فارسی به عربی
کبش , مطرقة
مترادف و متضاد
چوگان، گرز، چکش، پتک، چکش چوبی، کلوخ کوب
دژکوب، قوچ، کلاف، کلوخ کوب، تلمبه، گوسفند نر
فرهنگ فارسی
کوبنده کلوخ . که کلوخ کوبد
لغت نامه دهخدا
کلوخ کوب. [ ک ُ ] ( نف مرکب ) کوبنده کلوخ. که کلوخ کوبد. || ( اِ مرکب ). تخماق. ( ناظم الاطباء ). آلتی است که مزارعان بدان کلوخ کلان را بکوبند و بشکنند. ( غیاث ). سنگی بر سر دسته چوبین استوار کرده که با آن کلوخ و نخاله گچ و جز آن کوبند. تخماق. مِفَضَّه. مدقه. مِرزَبَّه. مِردَس. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : به دست یکی چوبی و در بغل آن دیگر کلوخ کوبی. ( گلستان ).
فرهنگ عمید
وسیله ای چوبی شبیه تخماق برای کوبیدن و نرم کردن کلوخ.
پیشنهاد کاربران
کلوخ کوب ، colokh cob , وسیله ای کشاورزی که در شهر بابک کلا از چوب ساخته می شود ، دسته ی آن مشابه دسته بیل بلند وباریک وکله ی ان تکه چوبی کوتاه وکلفت است که دارای سوراخی است که سر دسته کلوخکوب در آن فرو می رود ومحکم می شود
کلمات دیگر: