گیر اوردن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
خطاف , فحم
مترادف و متضاد
فهمیدن، چنگ زدن، قاپیدن، بچنگ آوردن، فراچنگ کردن، گیر اوردن
ربودن، کج کردن، گرفتار کردن، بدام انداختن، گیر اوردن، بشکل قلاب دراوردن
فرهنگ فارسی
( گیر آوردن ) ( مصدر ) ۱ - بدست آوردن حاصل کردن : تو تا حالا نفهمیدی از کجا این دم و دستگاه و دارایی را گیر آورده ۲ ? - اسیر کردن مقید ساختن .
فرهنگ معین
( گیر آوردن ) (وَ دَ ) (مص م . ) (عا. ) ۱ - به دست آوردن . ۲ - اسیر کردن ، مقید ساختن .
لغت نامه دهخدا
( گیر آوردن ) گیر آوردن. [ وَ دَ ] ( مص مرکب ) به گیر آوردن. در تداول عامه ، به دست آوردن. یافتن. دسترس یافتن. دست یافتن. پیدا کردن : خَبَش ؛ جمع کردن و به گیر آوردن از اینجا و آنجا. ( منتهی الارب ).
- امثال :
مگر جهود گیر آورده اید ؟ بر جهود دست یافته اید؟
|| مقید کردن.اسیر کردن. ( یادداشت به خط مؤلف ).
- امثال :
مگر جهود گیر آورده اید ؟ بر جهود دست یافته اید؟
|| مقید کردن.اسیر کردن. ( یادداشت به خط مؤلف ).
پیشنهاد کاربران
به تور خوردن
کلمات دیگر: