کلمه جو
صفحه اصلی

کناره گیری کردن

فارسی به انگلیسی

resign, withdraw, to retire or withdraw, to hold aloof

resign, withdraw


فارسی به عربی

انفصل , تقاعد , تنازل

مترادف و متضاد

abdicate (فعل)
ترک گفتن، واگذار کردن، تفویض کردن، محروم شدن، کناره گیری کردن، استعفا دادن

secede (فعل)
کناره گیری کردن، از عضویت خارج شدن، جدا رفتن

retire (فعل)
کناره گیری کردن، با تعظیم خارج شدن، کنار کشیدن، استراحت کردن، پس رفتن، منزوی شدن، بازنشسته کردن یا شدن

پیشنهاد کاربران

Step down

زه زدن

انصراف وترک گفتن و گریختن از سنگینی کاری که قبلاً آن را به چیزی نمی شمرد و مدعی توانستن آن بود. از میدان بدر رفتن. از دعوی خود بازآمدن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . از میدان دررفتن. از زیر بار مسئولیت شانه خالی کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) . رجوع به ماده ٔ بعد شود.


کلمات دیگر: