کلمه جو
صفحه اصلی

محتوی


مترادف محتوی : حاوی، شامل، مشتمل

برابر پارسی : درونمایه

فارسی به انگلیسی

containing

فارسی به عربی

محتوی , هاویة

عربی به فارسی

محتوي , مضم?ون


مترادف و متضاد

content (اسم)
محتوی، مقدار، گنجایش، حجم، مفاد، خوشنودی، فحوا

add-up (اسم)
محتوی

containing (صفت)
محتوی، حاوی، متضمن

including (صفت)
محتوی

حاوی، شامل، مشتمل


فرهنگ فارسی

گردفروگیرنده، چیزی که چیزدیگررادربردارد
( اسم ) گرداگرد گیرنده فرا گیرنده حاوی شامل .
گرداگرد فرا گیرنده

فرهنگ معین

(مُ تَ ) [ ع . ] (اِفا. ) حاوی ، شامل .

لغت نامه دهخدا

محتوی. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از احتواء. گرداگرد فراگیرنده و از هر سوی به چیزی فرازآینده. ( از منتهی الارب ). فراگیرنده و کسی یا چیزی که فرا می گیرد. فرازآینده بر چیزی. ( ناظم الاطباء ). گرداگرد گیرنده. ( غیاث ) ( آنندراج ). محیط شونده. ( آنندراج ). || شامل شونده. ( ناظم الاطباء ). دربردارنده. || گردآورنده و جمعکننده. ( منتهی الارب ) :
بی ز استعداد بر کانی روی
بر یکی حبه نگردی محتوی.
مولوی.

محتوی. [ م ُ ت َ وا ] ( ع ص ) نعت مفعولی از احتواء. محصور و محاط و گرداگرد فروگرفته شده. || در برداشته شده. جمعآمده. گرد شده.
- محتوای چیزی ؛ درون و داخل آن. آنچه در آن است.

محتوی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از احتواء. گرداگرد فراگیرنده و از هر سوی به چیزی فرازآینده . (از منتهی الارب ). فراگیرنده و کسی یا چیزی که فرا می گیرد. فرازآینده بر چیزی . (ناظم الاطباء). گرداگرد گیرنده . (غیاث ) (آنندراج ). محیط شونده . (آنندراج ). || شامل شونده . (ناظم الاطباء). دربردارنده . || گردآورنده و جمعکننده . (منتهی الارب ) :
بی ز استعداد بر کانی روی
بر یکی حبه نگردی محتوی .

مولوی .



محتوی . [ م ُ ت َ وا ] (ع ص ) نعت مفعولی از احتواء. محصور و محاط و گرداگرد فروگرفته شده . || در برداشته شده . جمعآمده . گرد شده .
- محتوای چیزی ؛ درون و داخل آن . آنچه در آن است .


فرهنگ عمید

چیزی که چیز دیگر را دربر دارد، دربرگیرنده.

فرهنگ فارسی ساره

درونمایه


پیشنهاد کاربران

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
کوریک ( کردی: کوره ک )
درونمایه ( پارسی امروز )

گنجانده


کلمات دیگر: