کلمه جو
صفحه اصلی

لهجه مشهدی

دانشنامه عمومی

مشهدی یکی از لهجه های زبان فارسی به شمار می آید. لهجه مشهدی، دارای خویشاوندیِ ثابت شده ای با لهجه هراتی است که در ذیل صفحهٔ آن در ویکی پدیا آمده است. نوع خالص آن، که خود مشهدی ها با نام «زق» می شناسند، سرشار از واژه های اصیل و کهن فارسی است. این لهجه را درحقیقت، بعد از لهجهٔ سبزواری، عصاره ای از فارسی دری می دانند و بسیاری از واژگان گمشدهٔ این زبان را می توان در گفتار عامیانهٔ مشهدی ها جست. البته به واسطهٔ اختلاط و ارتباط نزدیک مشهدی ها با سایر اقوام، ردپایی از زبان ها و گویش های دیگر نظیر عربی، ترکی، مغولی، افغانستانی (پشتون)، کُردی، انگلیسی، هندی، روسی و فرانسوی را می توان در آن دید. اما امروز آنان که از شهر دیگری به مشهد سفر می کنند، اثری کم رنگ از این لهجه را مشاهده می کنند؛ چیزی که شاید تنها به برخی محلات خاص این شهر محدود شود.
اخکوک (به فتح ا) = زردآلو نارس. زردآلو کال
اِشکاف = کمد تاقچه
اراده= بیشتر به چرخ موتور ودور چرخه گفته می شود اما همه انواع چرخ را شامل می شود
اقذر= این مقدار این اندازه به دفعات انقدر مثال1-
اقذر بهت گفتم به دفعات گفتم
آغل چغک = لانهٔ گنجشک
آق میرزا= شوهر خواهر
اوسکلی نبات= نبات چوبدار
اَلِفش، چسبو = نوچ، چسبناکی در اثر شیرینی
اُه یَره = آهای آقا!
اُوشتولی = مال مفت، مجانی
اسوندن=گرفتن
اندر= ناتنی مادر اندر = مادر ناتنی
بِرِه = برای (چیزی یا کسی). بِرِه مَمَّدِما هم توشله آوُردَن = برای محمدی که ما می شناسیم هم تیله آوردند. (وقتی «ما» را بلافاصله بعد از اسم شخصی به کار می برند به این معنی است که یا آن شخص در فامیل آن ها است یا با او نسبت خیلی نزدیک و صمیمی دارند).
بزِش = بهش (در گویش قدیمی مشهدی حرف «ز» بین «به» و «ضمیر» قرار می گرفته است مانند بزت= به تو یا بزم= به من، مثال کاربردی آن عبارت است از «بزٍت مُگُم بزٍش بٍگی بزٍت مٍگه بزٍم بگی» یعنی بهت میگم بهش بگی بهت میگه بهم بگی
بزغله مار (به ضم ب) = بزمجه
بٌزٌنقره = جوجه تیغی
بِرار=:برادر
بی اِشگِل= عبارتی که برای نشان دادن صدقت گفته های خود میاید شبیه قسم
بِـکَّـن (یره بِـکَّـن دِگِه) = بیش از این سر به سر من نگذار، بیخیال شو، اعصاب مرا خرد نکن، مرا رها کن
بیساژ = یک حالت از بازی با لانکا که آن را با بغل پا بطور مکرر (مانند روپائی ولی با بغل پا) انجام می دادند به طوری که پائی که با لانکا بازی می کرد نباید با زمین برخورد می کرد.
بیخ =کنار
بیغوش=جغد
پاک کن = مدادپاک کن
پت (به فتح پ) = پشم. موی فرفری. موی زائد
پِلَخ = عمل نشان دادن انگشت شصت به منظور منفی (حرکت بسیار بی ادبانه).
پِلَخمون = فلاخن، قلاب سنگ تیرکمان سنگی
پِندِری = گمان می کنی
پاچلنگ = ساعد پا - پاچه شلوار محدود با ساق پا
پاچال= دخل صندوق مغازه
پال پال کردن= دست و پا پا زدن
پاتروم =سرپیچ لامپ
پوقله= تاول
پوز = دهان
پَخُل = ناخون
پاچین= کتف مرغ
توشله = تیله
تو خوردن = گشتن چرخیدن
تیفال= دیوار
تَسمه= کمربند
تارت و پارت رفتن = متفرق شدن
جُل جُل، جُل خوردن = تکان خوردن خفیف
جوری = ذرت
جزغاله= سوخته
جینگی =سریع
جَلدی= سریع
جُنُم مرگ =ذلیل شده
جاده سِنتو = تمامی بزرگ راه های مشهد
جوز = گردو
جِز زدن= حرص خوردن
چُتکه رنگ=قلمو یا فرچه رنگ
چُغذَر= چه مقدر چه اندازه
چُخد، چُخت = سقف
چُرنه = لوله خروجی قوری و کتری
چُغُک = گنجشک
چُل = آلت جنسی پسر بچه ها (دول یا دودول)
چوری = النگو
چوسی = دستمال کبوتر بازی
چسی آمدن = کلاس گذاتشی
چُوله غِزَک = مترسک داخل جالیز
چینگ، چنگ = منقار (در عبارت بسیار توهین آمیز «بِبَند چینگته (چینگت را ببند)»، به معنی دهان نیز به کار برده می شود)
خُردو = کوچک
خُسبیده = خوابیده
خُسور= پدر زن (پدر شوهر)
خار= خواهر
خاگینه = نوعی نیمرو که قبل از ریخت در ظرف همزده می شود
خیزه = کشُو
خِفتی = گردن بند
خفت کردن= جلوی کسی را گرفتن
خوش = مادر زن (مادر شوهر)
خیت =ضایع
دادو = نوزاد
دل = سطل
دِلِنگون = آویزون
دولخ= گرد و خاک
دیزه= خاله
دُوری = سینی گرد (تلفظ آن مثل «دور» در دور زدن می باشد)
رازینه = راه پله
ریجه = طناب (طناف)
زلفی = گیره در
زِنج = شیره درخت، صمغ درخت
زرتی = خیلی سریع
سُرسُر = یواشکی (مخفی) حرف زدن
سَرکن = تراش
سُلاخ= سوراخ
سِلِّه = سبد (سِلِّه به چُخت دِلنگونه = سبد به سقف آویزان است)
شِرشِره = دنباله کاغذی که برای بادبادک درست می کردند (شرشره کاغذ باد) و گهگاه از آن در تزئین جشن ها نیز استفاده می شد.
شور دِدَن (شله ها ر شور بده) = هم زدن (شله ها را هم بزن)
شور دِدَن (مسئله یا یک مشاجره) = جلوی حل شدن مسئله را گرفتن، آتش بیار معرکه شدن - مثال: حالا تو هَم هِی شورِش بده
شلیته نوعی دامن چین دار
شو(shu)= شوهر
شله= نوعی غذای محلی شبیه به حلیم است که با گوشت و گندم و حبوبات زیاد درست می شود
طاس = کاسه
غُطِّه خوردن = آب تنی کردن (نه الزاماً شنا کردن)
فَلَکه = میدان (هرچند مختص به لهجه مشهدی محسوب نمی شود، کمااینکه در شهرهای استان سمنان و گاهی در شمال کشور نیز به میدان فلکه اطلاق می شود
فِنتی نِدِره= اشکال ندارد
قبرقه (به کسر ق. به فتح ب) = دنده (دنده های پهلوی بدن انسان)
قرت (به کسر قاف)= شورت (لباس زیر) در قدیم به شلوارک هم گفته می شده
قِلِه = روستا
قوه (به ضم ق) = باتری
قرمه= نوعی غذا که از پختن گوشت بدون چربی درست می شود
قُربِغه=قورباغه
قرشمال= نوعی توهین که نسبت به کسانی گفته می شود که بد دهن می باشند
قلفت = قابلمه
قلفتی = کامل
قِیسی = توت خشک
کاغذباد = بادبادک
کال = مسیر عبور آب، معمولاً جهت خارج کردن نزولات آسمانی از شهر.
کچه سگ = توله سگ
کِثیف=غیر بهداشتی
کُخ = سوسک، کِرم درون میوه
کُش(kowsh) = کفش
کُخ نریز = اذیت نکن
کرت (به کسر ک و فتح ر) = دفعه
کَق = میوه نارس
کُلاج = کسی که چشمش چپ است.
کِلپسه = مارمولک
کله رفتن= لج کرد
کِلِش کردن=موقعیت خوبی را گرفتن زمین زدن
کلف زدن (به کسر ک. به فتح ل) = گاز زدن
کشته = میوه خشک
کِلّه وَنگ = درگیر شدن
کلوخ = گل خشک شده متراکم، خاک بهم چسبیده، آجر
کون ناشور= آدم کثیف کسی که نظافت شخصی اهمیت نمیدهد
کِیس = کیک (منظور کیک تولد
گویش مشهدی، بازماندهٔ لهجهٔ توس قدیم است. گویش پارسی دری معیار دارد و ازآنجاکه بزرگترین نامهٔ دری، شاهنامهٔ فردوسی توسی، به لهجهٔ قدیم توس نوشته شده، دارای ارزش زیادی است.
مهدی سیدی، پژوهشگر و کارشناس در زمینه لهجه و گویش مشهدی در خصوص این لهجه می گوید: .mw-parser-output blockquote.templatequote{margin-top:0}.mw-parser-output blockquote.templatequote div.templatequotecite{line-height:1em;text-align:right;padding-right:2em;margin-top:0}.mw-parser-output blockquote.templatequote div.templatequotecite cite{font-size:85%}
لهجه و گویش مشهدی یا به عبارت علمی تر فارسی مشهدی یکی از موثرترین گویش ها بعد از لهجه سبزواری در فارسی دری است، چرا که خاستگاه فارسی دری و همچنین ادبیات اصیل فارسی این گویش و زبان زیباست.

پیشنهاد کاربران

تیفال نیست : دیفال

گاز گرفتن حیوانات

الهم پوززک شارورتخته بینوم که ازاقهه خلومه ها چنی گرو شده که بس برم دزدی کنم واینا ازسر واکنم علی دجوونه، نخل فتیده

با اینکه مشهدی نیستم اما لهجه مشهدی رو دوست دارم خیلی بامزه و شیرینه


کلمات دیگر: