( فرموده آمدن ) فرموده شدن . امر شدن
فرموده امدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( فرموده آمدن ) فرموده آمدن. [ ف َ دَ / دِ م َ دَ ] ( مص مرکب ) فرموده شدن. امر شدن. حکم شدن : مردم ولایت را فرموده آمده است تا کار حج راست کنند. ( تاریخ بیهقی ). این نخستین خدمتی است که فرزند تو را فرموده می آید. ( تاریخ بیهقی ). رجوع به فرمودن شود.
پیشنهاد کاربران
فرموده آمدن در تاریخ بیهقی به معنی " انجام دادن " آمده است.
" خواجه را بگوی آنچه واجب باشد فرموده آید . " ( فرموده آید : انجام دهد )
تاریخ بیهقی، دکتر فیاض، ۱۳۸۴ ، ص ۲۲۷.
" خواجه را بگوی آنچه واجب باشد فرموده آید . " ( فرموده آید : انجام دهد )
تاریخ بیهقی، دکتر فیاض، ۱۳۸۴ ، ص ۲۲۷.
کلمات دیگر: