کلمه جو
صفحه اصلی

ترزن

لغت نامه دهخدا

ترزن.[ ت َ رَزْ زُ ] ( ع مص ) وقار پیدا کردن در چیزی و ثبات ورزیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

ترزن. [ تْرِ / ت ِ رِ زِ ] ( اِخ ) از شهرهای یونان قدیم واقع در ساحل شرقی شبه جزیره پلوپونز بر جنوب یونان. و رجوع به ایران باستان ج 1 ص 801 و اعلام تاریخ تمدن قدیم فوستل دو کولانژ ترجمه نصراﷲ فلسفی شود.

ترزن . [ تْرِ / ت ِ رِ زِ ] (اِخ ) از شهرهای یونان قدیم واقع در ساحل شرقی شبه جزیره ٔ پلوپونز بر جنوب یونان . و رجوع به ایران باستان ج 1 ص 801 و اعلام تاریخ تمدن قدیم فوستل دو کولانژ ترجمه ٔ نصراﷲ فلسفی شود.


ترزن .[ ت َ رَزْ زُ ] (ع مص ) وقار پیدا کردن در چیزی و ثبات ورزیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).


دانشنامه عمومی

(روستای سنگ چارک داراب) (torzon) محلی که خاکروبه و وسایل مستهلک و دور ریختنی را در آنجا می ریزند. تلکدون نیز می گویند.


گویش مازنی

/tor zan/ آخوندک

آخوندک



کلمات دیگر: