کلمه جو
صفحه اصلی

تشحه

لغت نامه دهخدا

( تشحة ) تشحة. [ت ُ ح َ ] ( ع اِ ) جدّ و درستی است که در مقابل هزل و بازی باشد. ( شرح قاموس ). جدّ و حمیت ، در اصل وشحة بوده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ننگ و عار داشتن و اصل آن وشحه است... ( شرح قاموس ). || بددلی و ترس است. ( شرح قاموس ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ترس و بیم. ( از ذیل اقرب الموارد ). || خشمناک شدن و پلیدنفس شدن و حریص بودن است. مثل تشح به تحریک در همه اینها که گذشت. ( شرح قاموس ). خبث نفس و حرص. || آزاری است که در پایهای شتر عارض شود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تشح شود.

تشحة. [ت ُ ح َ ] (ع اِ) جدّ و درستی است که در مقابل هزل و بازی باشد. (شرح قاموس ). جدّ و حمیت ، در اصل وشحة بوده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ننگ و عار داشتن و اصل آن وشحه است ... (شرح قاموس ). || بددلی و ترس است . (شرح قاموس ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ترس و بیم . (از ذیل اقرب الموارد). || خشمناک شدن و پلیدنفس شدن و حریص بودن است . مثل تشح به تحریک در همه ٔ اینها که گذشت . (شرح قاموس ). خبث نفس و حرص . || آزاری است که در پایهای شتر عارض شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به تشح شود.



کلمات دیگر: