برتراشیدن. [ ب َ ت َ دَ ] ( مص مرکب ) تراشیدن :
من از آن خرده چون گهرسنجی
برتراشیدم اینچنین گنجی.
جنسی بدروغ برتراشد.
کزآن خاک آبرویی برتراشم.
من از آن خرده چون گهرسنجی
برتراشیدم اینچنین گنجی.
نظامی.
چون آینه هرکجا که باشدجنسی بدروغ برتراشد.
نظامی.
به چهره خاک را چندان خراشم کزآن خاک آبرویی برتراشم.
نظامی.
رجوع به تراشیدن شود.