کلمه جو
صفحه اصلی

اخصاب

عربی به فارسی

لقاح , عمل کود دادن


فرهنگ فارسی

جامه هاست مشهور

لغت نامه دهخدا

اخصاب . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ خِصْب و خُصب . || جامه هاست مشهور. (تاج العروس از صاغانی ). || بلدٌ اَخصاب ؛ شهری بافراوانی .


اخصاب . [ اِ ] (ع مص ) فراخ سال شدن . || فراخ سال یافتن . (تاج المصادر بیهقی ). || فراخ حال گردیدن . || بابر شدن زمین . (تاج المصادر بیهقی ). باثمر و برومند شدن زمین . آبادان شدن زمین . || اخصاب عِضاه ؛آب تا ریشه های آن رسیدن . || فربه کردن .


اخصاب. [ اِ ] ( ع مص ) فراخ سال شدن. || فراخ سال یافتن. ( تاج المصادر بیهقی ). || فراخ حال گردیدن. || بابر شدن زمین. ( تاج المصادر بیهقی ). باثمر و برومند شدن زمین. آبادان شدن زمین. || اخصاب عِضاه ؛آب تا ریشه های آن رسیدن. || فربه کردن.

اخصاب. [ اَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ خِصْب و خُصب. || جامه هاست مشهور. ( تاج العروس از صاغانی ). || بلدٌ اَخصاب ؛ شهری بافراوانی.


کلمات دیگر: