جناغ
جناق
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
جناق. [ ج ُ ] ( اِ ) جناغ :
شمال صیت تراشد براق برق عنان
هلال زین براق تو گشت بدرجناق.
شمال صیت تراشد براق برق عنان
هلال زین براق تو گشت بدرجناق.
سلمان ( از شرفنامه منیری ).
رجوع به جُناغ شود.پیشنهاد کاربران
استخوان نازک و کوتا در جلوی قفسه ی سینه
ستخوان پهن دراز در جلو قفسه سینه
استخوان پهن دراز در جلو قفسه سینه
کلمات دیگر: