کلمه جو
صفحه اصلی

اورد

فارسی به انگلیسی

battle, match

فارسی به عربی

( آورد ) اِجْتَلَبَ

فرهنگ فارسی

( آورد ) ۱ - ( مصدر ) مرخم آوردن ۲ - کوشیدن بجنگ نبرد ناورد کارزار . ۳ - میدان جنگ آوردگاه . ۴ - ( اسم ) در بعضی کلمات مرکب بمعنی ( آورده ) است : آب آورد باد آورد بزم آورد راه آورد ره آورد .
کوشیدن بجنگ نبرد پیکار
جنگ، پیکار، نبرد، کارزار، حمله، ناورد
۱ - جنگ . ۲ - حمله .
از رنگهای اسب است هر گاه اسب تمامی سرخ و یال و دم آن سیاه باشد اورد نامیده میشود و جمع آن وراد است .

فرهنگ معین

( آورد ) (وَ ) ۱ - ( اِ. )جنگ ، نبرد. ۲ - پسوندی که معنای آورده شده می دهد. آب آورد، بادآورد.

لغت نامه دهخدا

اورد. [ اَ رَ ] (ع اِ) از رنگهای اسب است . هرگاه اسب تمامی سرخ و یال و دم آن سیاه باشد اورد نامیده میشود و جمع آن وِراد است . (صبح الاعشی ج 2 ص 18).


اورد. [ اَ وَ ] (اِ) حمله ، کارزار و جنگ و مبارزه و کوشش . (هفت قلزم ). آورد. رجوع به آورد شود.


( آورد ) آورد. [ وَ ] ( اِ ) کوشیدن بجنگ. ( فرهنگ اسدی ، خطی ). جنگ کردن بمبارزت. حمله در جنگ. ( تحفةالاحباب اوبهی ). نبرد. ناورد. کارزار. جنگ. مبارزت. پیکار. رزم. پرخاش. فرخاش. جدال. رغا. هیجا :
به آورد هر دو برآویختند
همی خاک بر اختران ریختند.
فردوسی.
فرامرز نشگفت اگر سرکش است
که پولاد را دل پر از آتش است
چو آورد با سنگ خارا کند
ز دل راز خویش آشکارا کند.
فردوسی.
سکندر چو دید آن تن پیل مست
یکی کوه زیر، اژدهائی بدست
به آورد از او ماند اندر شگفت
غمی شد دل از جان و تن برگرفت.
فردوسی.
بجوشید و رخسارگان کرد زرد
بدرد دل آهنگ آورد کرد.
فردوسی.
هر آنکس که در جنگ سست آمدی
به آورد ناتندرست آمدی
شهنشاه را نامه کردی بر آن
هم از بی هنر هم ز جنگاوران.
فردوسی.
ز ناورد و آورد او در نبرد
رسد تا بگردون گردنده گرد.
فردوسی.
کس آورد با کوه خارانکرد.
فردوسی.
بدو گفت رستم که ای شهریار
مجوی آشتی درگه کارزار
نبد آشتی پیش از آوردشان
بدین روز گرز من آوردشان.
فردوسی.
اگر تاج یابد جهانجوی مرد
و گر خاک آورد و خون نبرد
به ناکام میرفت باید ز دهر
چه زو بهره تریاک باشد چه زهر.
فردوسی.
ز نعل خنگش روی زمین گه آورد
پر از پشیزه شود همچو پشت ماهی شیم.
ابوالفرج رونی.
رجوع به آوردگاه شود. || میدان :
به آورد رزمی کنم با سپاه
که خون بارد از ابر آوردگاه.
فردوسی.
و رجوع به آوردگاه شود.
- آورد گرفتن ( ؟ ) :
نیاطوس بگزید هفتاد مرد
که آورد گیرند روز نبرد
که زیر درفشش برفتی هزار
گزیده سواران نیزه گذار.
فردوسی.
به رزمش چه پیل و چه شیر و چه دیو
چو آورد گیرد برآرد غریو.
فردوسی.
- خاک ِ آورد ؛ میدان :
از ایرانیان هرکه افکنده بود
اگر کشته بود و اگر زنده بود
از آن خاک آورد برداشتند
تن دشمنان خوار بگذاشتند.
فردوسی.
و در بیت ذیل معنی آورد روشن نیست و در بعض نسخ بجای آورد آواز آمده است :
بدان نامور ترجمان شیده گفت
که آورد مردان نشاید نهفت.

فرهنگ عمید

( آورد ) ۱. = آوردن
۲. آورده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): آب آورد، بادآورد، راه آورد.
۳. (اسم ) ‹ناورد› [قدیمی] جنگ، پیکار، نبرد، کارزار، حمله.
۴. (اسم ) [قدیمی] میدان جنگ: که ما در صف کار ننگ و نبرد / چگونه برآریم از آورد گَرد (فردوسی: ۷/۱۰۵ ).
* آوردوبرد: (اسم مصدر ) آوردن و بردن پیاپی.

گویش مازنی

۱بد زشت و نازیبا ۲واژه ای که در مقام ناخوشایند استعمال شود ...


/evred/ بد زشت و نازیبا - واژه ای که در مقام ناخوشایند استعمال شود

جدول کلمات

آورد
جنگ, پیکار, نبرد

پیشنهاد کاربران

جنگ ، نبرد ، کارزار 🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️

مبلغی برای شروع کار

جنگ ، نبرد: )


کلمات دیگر: