از روسای بحریه ایران در جنگ خشایار با یونانیان
پیگرس
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
پیگرس . [ رِ ] (اِخ ) مترجم کورش کوچک . (ایران باستان ج 2 ص 1015).
پیگرس. [ رِ ] ( اِخ ) نام مردی از مردم پ ِاُن معاصر داریوش اول. ( ایران باستان ج 1 ص 621 ).
پیگرس. [ رِ ] ( اِخ ) پسر سلدوم از رؤسای بحریه ایران در جنگ خشایارشا با یونانیان. ( ایران باستان ج 1 ص 742 ).
پیگرس. [ رِ ] ( اِخ ) مترجم کورش کوچک. ( ایران باستان ج 2 ص 1015 ).
پیگرس. [ رِ ] ( اِخ ) پسر سلدوم از رؤسای بحریه ایران در جنگ خشایارشا با یونانیان. ( ایران باستان ج 1 ص 742 ).
پیگرس. [ رِ ] ( اِخ ) مترجم کورش کوچک. ( ایران باستان ج 2 ص 1015 ).
پیگرس . [ رِ ] (اِخ ) نام مردی از مردم پ ِاُن معاصر داریوش اول . (ایران باستان ج 1 ص 621).
پیگرس . [ رِ ] (اِخ ) پسر سلدوم از رؤسای بحریه ٔ ایران در جنگ خشایارشا با یونانیان . (ایران باستان ج 1 ص 742).
پیشنهاد کاربران
پیگرِس - واژه فارسی باستان - نام پسرانه
نام پسر سلدوم، فرمانده نیروی دریایی ایران در جنگ خشایارشا با یونانیان ( نبردهای ترموپیل و آرتِمیزیوم که به فتح آتن انجامید! )
پیگ: پیک، قاصد، برنده ی چیزی، چاپار
رِس: بن فعل رسیدن
معنی: پیک رسان، پیامبر، هاتف، سروش، وَخشور! -
خوش خبر، مژده رسان، نوید دهنده
نام پسر سلدوم، فرمانده نیروی دریایی ایران در جنگ خشایارشا با یونانیان ( نبردهای ترموپیل و آرتِمیزیوم که به فتح آتن انجامید! )
پیگ: پیک، قاصد، برنده ی چیزی، چاپار
رِس: بن فعل رسیدن
معنی: پیک رسان، پیامبر، هاتف، سروش، وَخشور! -
خوش خبر، مژده رسان، نوید دهنده
کلمات دیگر: