۱ - ( مصدر ) بهم آمیختن مخالطت کردن . ۲ - ( اسم ) آمیزش مخالطت : [ و مصاحبت دشمن چون ممازجت مار افعی اعتماد را نشاید . ] ( انوار سهیلی )
ممازجت
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(مُ زَ جَ یا جِ ) [ ع . ممازجة ] ۱ - (مص ل . ) به هم آمیختن . ۲ - (اِمص . ) آمیزش ، مخالطت .
لغت نامه دهخدا
ممازجت. [ م ُ زَ / زِ ج َ ] ( از ع ، اِمص ) آمیختگی و ارتباط. ( غیاث اللغات ). مخالطت : میان ایشان وصلتی رفت و اسباب ممازجت و مواشجت مستحکم شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 276 ). مصاحبت دشمن چون ممازجت مار افعی اعتماد را نشاید. ( انوار سهیلی ). || تغییر. ج ، ممازجات. رجوع به ممازجات شود.
ممازجة. [ م ُ زَ ج َ ] ( ع مص ) با هم نازیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بهم فخرکردن. || آمیزش نمودن. ( از اقرب الموارد ). مخالطت کردن. ( منتهی الارب ). رجوع به ممازجت شود.
ممازجة. [ م ُ زَ ج َ ] ( ع مص ) با هم نازیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بهم فخرکردن. || آمیزش نمودن. ( از اقرب الموارد ). مخالطت کردن. ( منتهی الارب ). رجوع به ممازجت شود.
ممازجت . [ م ُ زَ / زِ ج َ ] (از ع ، اِمص ) آمیختگی و ارتباط. (غیاث اللغات ). مخالطت : میان ایشان وصلتی رفت و اسباب ممازجت و مواشجت مستحکم شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 276). مصاحبت دشمن چون ممازجت مار افعی اعتماد را نشاید. (انوار سهیلی ). || تغییر. ج ، ممازجات . رجوع به ممازجات شود.
فرهنگ عمید
۱. بالیدن، نازیدن.
۲. مخالطت کردن.
۲. مخالطت کردن.
پیشنهاد کاربران
ریشه کلمه مزج است و هم خانواده کلمه های امتزاج [امْتَزَجَ : امْتِزَاجاً بِهِ: به آن چیز آمیخته شد. ]، مزاج[کلمه مزاج به معنای هر چیزی است که به وسیله آن امتزاج صورت میگیرد، مزاج مصدر است و به معنی ممزوج �مایَمْزُجُ بِهِ� نیز آید، معنی مِزَاجُهُ: افزودنیش - چاشنیش ( و مزاج من تسنیم ) ]
کلمات دیگر: