کلمه جو
صفحه اصلی

ریخ

فرهنگ فارسی

ریغ، سرگین، غایط، سرگین شل انسان یاحیوان
( اسم ) فضله ( انسان و حیوان ) که آبکی باشد سرگین غایط .
دوری و گشادگی ما بین دو ران

فرهنگ معین

(خْ ) (اِ. ) نک ریغ .

لغت نامه دهخدا

ریخ. ( اِ ) فضله ( انسان و حیوان ) که آبکی باشد. سرگین. غایط. ( فرهنگ فارسی معین ). فضله انسان و دیگر حیوانات که روان و بطور اسهال دفع شود. ( از یادداشت مؤلف ) ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ). فضله ریق صاحب اسهال. ( ازانجمن آرا ) ( آنندراج ). نجاست. ( زمخشری ). پیخال مرغ.( غیاث اللغات ). سرگین. ( لغت فرس اسدی ) :
دم او برتافت هرکس پس درآوردش بکار
ریخ او آلود هرکس را میان ران و زهار.
سوزنی.
- ریخ زدن ؛ دفع کردن فضله روان و آبکی.( ناظم الاطباء ). خج. ذرملة. خذرقة. هر: جلط؛ ریخ زدن. جوار؛ بیماری ریخ زدن مردم را. ( منتهی الارب ).

ریخ. [ رَ ] ( ع مص ) سست و فروهشته گردیدن. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || فراخ و گشاده گردیدن میان هر دو ران چندان که با هم نپیوندد. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

ریخ. [ رَ ] ( ع اِ ) دوری و گشادگی مابین دو ران. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

ریخ . (اِ) فضله (انسان و حیوان ) که آبکی باشد. سرگین . غایط. (فرهنگ فارسی معین ). فضله ٔ انسان و دیگر حیوانات که روان و بطور اسهال دفع شود. (از یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء) (از برهان ). فضله ٔ ریق صاحب اسهال . (ازانجمن آرا) (آنندراج ). نجاست . (زمخشری ). پیخال مرغ .(غیاث اللغات ). سرگین . (لغت فرس اسدی ) :
دم او برتافت هرکس پس درآوردش بکار
ریخ او آلود هرکس را میان ران و زهار.

سوزنی .


- ریخ زدن ؛ دفع کردن فضله ٔ روان و آبکی .(ناظم الاطباء). خج . ذرملة. خذرقة. هر: جلط؛ ریخ زدن . جوار؛ بیماری ریخ زدن مردم را. (منتهی الارب ).

ریخ . [ رَ ] (ع اِ) دوری و گشادگی مابین دو ران . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).


ریخ . [ رَ ] (ع مص ) سست و فروهشته گردیدن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || فراخ و گشاده گردیدن میان هر دو ران چندان که با هم نپیوندد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).


فرهنگ عمید

سرگین آبکی انسان یا حیوان، سرگین، غایط.

دانشنامه عمومی

ترس، (رخ در شطرنج شاید ربط داشته باشد)


گویش مازنی

/riKh/ خواب کوتاه چرت

خواب کوتاه چرت


پیشنهاد کاربران

ریگ در زبان ملکی گالی بشکرد


کلمات دیگر: