کلمه جو
صفحه اصلی

نظم دادن

فارسی به انگلیسی

regulate

مترادف و متضاد

regularize (فعل)
تنظیم کردن، مرتب کردن، منظم کردن، نظم دادن

فرهنگ فارسی

آراستن ٠ مرتب کردن ٠ انتظام دادن ٠ یا پیوستن ٠ نظم کردن ٠ به شعر در آوردن ٠

لغت نامه دهخدا

نظم دادن. [ ن َ دَ ] ( مص مرکب ) آراستن. مرتب کردن. انتظام دادن :
انصاف تو مصری است که در رسته او دیو
نظم از جهت محتسبی داده دکان را.
انوری.
|| پیوستن. نظم کردن. به شعر درآوردن :
سخن را سهل باشد نظم دادن
بباید لیک بر نظم ایستادن.
نظامی.

دانشنامه عمومی

رایانیدن؛ (پهلوی) راینیدن.


جدول کلمات

نظام

پیشنهاد کاربران

در پارسی " راینیدن "

ساختار دادن . ساختار داشتن. ( تنظیم بودن ) ساختارمند. آرایه دادن . سازمان دادن .
.


کلمات دیگر: