گوسپند
فارسی به انگلیسی
(fat - tailed) sheep
فرهنگ فارسی
(اسم ) ۱ - گوسفند : این حاصل و گوسپندان بدو بخشیدم .
فرهنگ معین
(پَ ) [ په . ] (اِمر. ) نک گوسفند.
لغت نامه دهخدا
گوسپند. [ پ َ ] ( اِ ) گوسفند. در اوستا:گئوسپنتا ( مرکب از گئو به معنی گاو و سپنتا به معنی مقدس و روی هم به معنی جانور ( اهلی ) پاک است ، و در پهلوی گوسپند نام مطلق جانوران اهلی است ). ( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). نر آن را قوچ و ماده آن را میش و یکساله آن را بره گویند. جانوری است از خانواده تهی شاخان از نشخوارکنندگان ، دارای شاخ مورب ، حلقوی و پیچاپیچ. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). در برخی از فرهنگها همچنانکه در شعر ذیل از جامی :
شمار گوسپندش از بز و میش
در آن وادی شد از مور و ملخ بیش
کلمه گوسفند بر حیوانی که امروزه بز نامیده میشود نیز اطلاق گردیده است. صاحب بهار عجم گوید: و عجب از صاحب کشف اللغات که تفسیر بز به گوسفند کرده و گفته دنبکی باشد یا غیردنبکی و تفسیر بر بچه گوسفند که آن را دنبکی گویند و باز گفته و بز را که گوسفند گویند غلط است ، اما از کلام صاحب نصاب که تفسیر معز به بز و گوسفند هر دو کرده مستفاد میشود که گوسفند در فارسی مثل معز است در تازی ، و در قاموس و صراح معز خلاف ضأن و ضأن خلاف معز و معز، بز و گوسفند میش. پس اطلاق هر یکی بر دیگری ازراه تجوز باشد و در کشف اللغات در تفسیر لفظ میش نوشته که گوسفند دنبه دار ماده ، و این هیچ نیست گوسفند مطلق است بز باشد یا ماده ، دنبه دار بود یا نبود ، پس در بیت مولانا جامی که گوسفند را به بز و میش تفسیر نموده بنابر تغلیب خواهد بود. ( آنندراج از بهار عجم ). میش نر و میش ماده ، و بز نر و بز ماده. ( ناظم الاطباء: گوسپند ). لر. ( برهان ). دَقیقة. دِمّة. شاة. غنم : اَهْبَهَبّی ؛ گوسفند نر. نَعَم. نافِطة. مِشَب . ( منتهی الارب ) :
گوسپندیم و جهان هست به کردار نغل
چون گه خواب بود سوی نغل باید شد.
به ورز آورید آنچه بُد سودمند.
برآمیخت با مغز آن ارجمند.
گر نه گرگی بر ره گرگان مرو
گوسپندت را مران سوی ذئاب.
گوسپند از پی اسیر و یتیم.
شمار گوسپندش از بز و میش
در آن وادی شد از مور و ملخ بیش
کلمه گوسفند بر حیوانی که امروزه بز نامیده میشود نیز اطلاق گردیده است. صاحب بهار عجم گوید: و عجب از صاحب کشف اللغات که تفسیر بز به گوسفند کرده و گفته دنبکی باشد یا غیردنبکی و تفسیر بر بچه گوسفند که آن را دنبکی گویند و باز گفته و بز را که گوسفند گویند غلط است ، اما از کلام صاحب نصاب که تفسیر معز به بز و گوسفند هر دو کرده مستفاد میشود که گوسفند در فارسی مثل معز است در تازی ، و در قاموس و صراح معز خلاف ضأن و ضأن خلاف معز و معز، بز و گوسفند میش. پس اطلاق هر یکی بر دیگری ازراه تجوز باشد و در کشف اللغات در تفسیر لفظ میش نوشته که گوسفند دنبه دار ماده ، و این هیچ نیست گوسفند مطلق است بز باشد یا ماده ، دنبه دار بود یا نبود ، پس در بیت مولانا جامی که گوسفند را به بز و میش تفسیر نموده بنابر تغلیب خواهد بود. ( آنندراج از بهار عجم ). میش نر و میش ماده ، و بز نر و بز ماده. ( ناظم الاطباء: گوسپند ). لر. ( برهان ). دَقیقة. دِمّة. شاة. غنم : اَهْبَهَبّی ؛ گوسفند نر. نَعَم. نافِطة. مِشَب . ( منتهی الارب ) :
گوسپندیم و جهان هست به کردار نغل
چون گه خواب بود سوی نغل باید شد.
رودکی.
جدا کرد گاو و خر و گوسپندبه ورز آورید آنچه بُد سودمند.
فردوسی.
برون کرد مغز سر گوسپندبرآمیخت با مغز آن ارجمند.
فردوسی.
این حاصل و گوسپندان بدو بخشیدم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 124 ) موسی علیه السلام بدان وقت که شبانی می کرد یک شب گوسپندان را سوی حظیره می راند. ( تاریخ بیهقی ).گر نه گرگی بر ره گرگان مرو
گوسپندت را مران سوی ذئاب.
ناصرخسرو.
گفت نی گفتمش چو میکشتی گوسپند از پی اسیر و یتیم.
ناصرخسرو ( دیوان ص 259 ).
گوسپند. [ پ َ ] (اِ) گوسفند. در اوستا:گئوسپنتا (مرکب از گئو به معنی گاو و سپنتا به معنی مقدس و روی هم به معنی جانور (اهلی ) پاک است ، و در پهلوی گوسپند نام مطلق جانوران اهلی است ). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نر آن را قوچ و ماده ٔ آن را میش و یکساله ٔ آن را بره گویند. جانوری است از خانواده ٔ تهی شاخان از نشخوارکنندگان ، دارای شاخ مورب ، حلقوی و پیچاپیچ . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). در برخی از فرهنگها همچنانکه در شعر ذیل از جامی :
شمار گوسپندش از بز و میش
در آن وادی شد از مور و ملخ بیش
کلمه ٔ گوسفند بر حیوانی که امروزه بز نامیده میشود نیز اطلاق گردیده است . صاحب بهار عجم گوید: و عجب از صاحب کشف اللغات که تفسیر بز به گوسفند کرده و گفته دنبکی باشد یا غیردنبکی و تفسیر بر بچه ٔ گوسفند که آن را دنبکی گویند و باز گفته و بز را که گوسفند گویند غلط است ، اما از کلام صاحب نصاب که تفسیر معز به بز و گوسفند هر دو کرده مستفاد میشود که گوسفند در فارسی مثل معز است در تازی ، و در قاموس و صراح معز خلاف ضأن و ضأن خلاف معز و معز، بز و گوسفند میش . پس اطلاق هر یکی بر دیگری ازراه تجوز باشد و در کشف اللغات در تفسیر لفظ میش نوشته که گوسفند دنبه دار ماده ، و این هیچ نیست گوسفند مطلق است بز باشد یا ماده ، دنبه دار بود یا نبود ، پس در بیت مولانا جامی که گوسفند را به بز و میش تفسیر نموده بنابر تغلیب خواهد بود. (آنندراج از بهار عجم ). میش نر و میش ماده ، و بز نر و بز ماده . (ناظم الاطباء: گوسپند). لر. (برهان ). دَقیقة. دِمّة. شاة. غنم : اَهْبَهَبّی ؛ گوسفند نر. نَعَم . نافِطة. مِشَب ّ. (منتهی الارب ) :
گوسپندیم و جهان هست به کردار نغل
چون گه خواب بود سوی نغل باید شد.
جدا کرد گاو و خر و گوسپند
به ورز آورید آنچه بُد سودمند.
برون کرد مغز سر گوسپند
برآمیخت با مغز آن ارجمند.
این حاصل و گوسپندان بدو بخشیدم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 124) موسی علیه السلام بدان وقت که شبانی می کرد یک شب گوسپندان را سوی حظیره می راند. (تاریخ بیهقی ).
گر نه گرگی بر ره گرگان مرو
گوسپندت را مران سوی ذئاب .
گفت نی گفتمش چو میکشتی
گوسپند از پی اسیر و یتیم .
به گوسپندی کو را کلیم بود شبان
به گوسپندی کو را خلیل شد قصاب .
شب را ز گوسپند نهد دنبه آفتاب
تا کاهش دقش به مکافابرافکند.
گوسپند آمدت غنیمت و مال
اقتضا زآن کند فراخی سال .
- امثال :
تعبیر رؤیای گوسپند غنیمت و مال و فراخی سال است . (امثال و حکم ج 3 ص 1330).
گوسپندان گر برونند از حساب
زَانبهی شان کی بترسد آن قصاب ؟
گوسپند ازبرای چوپان نیست
بلکه چوپان برای خدمت اوست .
شمار گوسپندش از بز و میش
در آن وادی شد از مور و ملخ بیش
کلمه ٔ گوسفند بر حیوانی که امروزه بز نامیده میشود نیز اطلاق گردیده است . صاحب بهار عجم گوید: و عجب از صاحب کشف اللغات که تفسیر بز به گوسفند کرده و گفته دنبکی باشد یا غیردنبکی و تفسیر بر بچه ٔ گوسفند که آن را دنبکی گویند و باز گفته و بز را که گوسفند گویند غلط است ، اما از کلام صاحب نصاب که تفسیر معز به بز و گوسفند هر دو کرده مستفاد میشود که گوسفند در فارسی مثل معز است در تازی ، و در قاموس و صراح معز خلاف ضأن و ضأن خلاف معز و معز، بز و گوسفند میش . پس اطلاق هر یکی بر دیگری ازراه تجوز باشد و در کشف اللغات در تفسیر لفظ میش نوشته که گوسفند دنبه دار ماده ، و این هیچ نیست گوسفند مطلق است بز باشد یا ماده ، دنبه دار بود یا نبود ، پس در بیت مولانا جامی که گوسفند را به بز و میش تفسیر نموده بنابر تغلیب خواهد بود. (آنندراج از بهار عجم ). میش نر و میش ماده ، و بز نر و بز ماده . (ناظم الاطباء: گوسپند). لر. (برهان ). دَقیقة. دِمّة. شاة. غنم : اَهْبَهَبّی ؛ گوسفند نر. نَعَم . نافِطة. مِشَب ّ. (منتهی الارب ) :
گوسپندیم و جهان هست به کردار نغل
چون گه خواب بود سوی نغل باید شد.
رودکی .
جدا کرد گاو و خر و گوسپند
به ورز آورید آنچه بُد سودمند.
فردوسی .
برون کرد مغز سر گوسپند
برآمیخت با مغز آن ارجمند.
فردوسی .
این حاصل و گوسپندان بدو بخشیدم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 124) موسی علیه السلام بدان وقت که شبانی می کرد یک شب گوسپندان را سوی حظیره می راند. (تاریخ بیهقی ).
گر نه گرگی بر ره گرگان مرو
گوسپندت را مران سوی ذئاب .
ناصرخسرو.
گفت نی گفتمش چو میکشتی
گوسپند از پی اسیر و یتیم .
ناصرخسرو (دیوان ص 259).
به گوسپندی کو را کلیم بود شبان
به گوسپندی کو را خلیل شد قصاب .
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 51).
شب را ز گوسپند نهد دنبه آفتاب
تا کاهش دقش به مکافابرافکند.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 136).
گوسپند آمدت غنیمت و مال
اقتضا زآن کند فراخی سال .
سنایی .
- امثال :
تعبیر رؤیای گوسپند غنیمت و مال و فراخی سال است . (امثال و حکم ج 3 ص 1330).
گوسپندان گر برونند از حساب
زَانبهی شان کی بترسد آن قصاب ؟
مولوی (امثال و حکم ج 3 ص 1330).
گوسپند ازبرای چوپان نیست
بلکه چوپان برای خدمت اوست .
سعدی (از امثال و حکم ج 3 ص 133).
پیشنهاد کاربران
گوسپند:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " گوسپند" می نویسد : ( ( گوسپندبا همین ریخت در پهلوی بکار می رفته است. ریخت اوستایی آن گَئُوسپَنْتا بوده است ، به معنی گاو یا دام سپند. اگر باور شناسانه واژه را بکاویم و بگزاریم، هنوز نشانی از سپندی و ارزش آیینی دام که در گاو نمادینه شده است در فرهنگ های هند و ایرانی در آن نهفته است . واژه به روزگارانی دور باز می گردد که در آن شیوه ی زیست بر دامپروری و بر کوچ استوار بوده است. ) )
( ( جدا کرد گاو و خر و گوسفند
به ورز آورید آنچه بد سودمند. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 251. )
دکتر کزازی در مورد واژه ی " گوسپند" می نویسد : ( ( گوسپندبا همین ریخت در پهلوی بکار می رفته است. ریخت اوستایی آن گَئُوسپَنْتا بوده است ، به معنی گاو یا دام سپند. اگر باور شناسانه واژه را بکاویم و بگزاریم، هنوز نشانی از سپندی و ارزش آیینی دام که در گاو نمادینه شده است در فرهنگ های هند و ایرانی در آن نهفته است . واژه به روزگارانی دور باز می گردد که در آن شیوه ی زیست بر دامپروری و بر کوچ استوار بوده است. ) )
( ( جدا کرد گاو و خر و گوسفند
به ورز آورید آنچه بد سودمند. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 251. )
امروزه نام گوسفند بر تمام گوسفندان اهلی نر و ماده که دارای پشم یا مو هستند اطلاق می شود به بچه گوسفند بر اساس داشتن مو یا پشم به ترتیب بزغاله یا بره گفته می شود که شامل هر دو جنس نر و ماده می شود بزغاله ی ماده با بزرگ شدن به بُز و بزغاله ی نر به چپش تغییر نام پیدا می کند اما بره ی ماده با بزرگ شدن به میش و بره ی نر به قوچ تغییر اسم می یابند. بطور کلی بُز و چپش، بی دنبه، مودار و دارای شاخهای راست بدون اعوجاج اند و میش و قوچ به گوسفندان دنبه دار دارای پشم و شاخهای خمیده و اعوجاج گفته می شود.
کلمات دیگر: