مترادف مطرقه : پتک، چکش
مطرقه
مترادف مطرقه : پتک، چکش
فارسی به انگلیسی
عربی به فارسی
چکش , پتک , چخماق , استخوان چکشي , چکش زدن , کوبيدن , سخت کوشيدن , ضربت زدن , گرز , کلوخ کوب , چوگان , زدن
مترادف و متضاد
پتک، چکش
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- چکش . ۲ - پتک . ۳ - چوبی که بوسیل. آن پنبه یا پشم را بزنند جمع : مطارق .
سپر تو بر تو ساخته شده مانند نعل مطرقه که تو بر تو دوخته باشند.
سپر تو بر تو ساخته شده مانند نعل مطرقه که تو بر تو دوخته باشند.
فرهنگ معین
(مِ رَ قَ یا قِ ) [ ع . مطرقة ] (اِ. ) چکش و پتک آهنگری .
لغت نامه دهخدا
مطرقه. [ م ِ رَ ق َ ] ( ع اِ ) خایسک آهنگران. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). پتک و چکش آهنگران که به هندی هتورا و گهن گویند. ( غیاث ). خایسک. ( مهذب الاسماء ) ( لغت نامه اسدی ) ( زمخشری ). چکوچ. ( فرهنگ اسدی نخجوانی ). چکش. کوبیازه و کوبین و خایسک آهنگری و مسگری و چکش و پتک. ( ناظم الاطباء ). مطرق :
تا شرط شغل سوزن و سوزنگری به عرف
آخر بود به مشقیه اول به مطرقه
بادا سرت به مطرقه هجو سوزنی
تا جایگاه درد شقیقه به مشققه.
مطرقه. [ م ُ رَ ق َ / م ُ طَرْ رَ ق َ ] ( ع ص ) سپر توبرتو ساخته شده ، مانند نعل مطرقه که توبرتو دوخته باشند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از محیطالمحیط ). سپری که تو بر تو از چندین قطعه چرم ساخته باشند. نعل مطرقه ؛ نعلی که تو بر تو دوخته باشند. ( ناظم الاطباء ).
تا شرط شغل سوزن و سوزنگری به عرف
آخر بود به مشقیه اول به مطرقه
بادا سرت به مطرقه هجو سوزنی
تا جایگاه درد شقیقه به مشققه.
سوزنی ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
|| چوبی که بدان پنبه زنند. ( منتهی الارب ). چوب پنبه زنی. ( مهذب الاسماء ).چوبی که بدان پشم زنند. چوب پنبه زنی. چوبک ندافی. معدکه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).مطرقه. [ م ُ رَ ق َ / م ُ طَرْ رَ ق َ ] ( ع ص ) سپر توبرتو ساخته شده ، مانند نعل مطرقه که توبرتو دوخته باشند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از محیطالمحیط ). سپری که تو بر تو از چندین قطعه چرم ساخته باشند. نعل مطرقه ؛ نعلی که تو بر تو دوخته باشند. ( ناظم الاطباء ).
مطرقه . [ م ِ رَ ق َ ] (ع اِ) خایسک آهنگران . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پتک و چکش آهنگران که به هندی هتورا و گهن گویند. (غیاث ). خایسک . (مهذب الاسماء) (لغت نامه اسدی ) (زمخشری ). چکوچ . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). چکش . کوبیازه و کوبین و خایسک آهنگری و مسگری و چکش و پتک . (ناظم الاطباء). مطرق :
تا شرط شغل سوزن و سوزنگری به عرف
آخر بود به مشقیه اول به مطرقه
بادا سرت به مطرقه ٔ هجو سوزنی
تا جایگاه درد شقیقه به مشققه .
|| چوبی که بدان پنبه زنند. (منتهی الارب ). چوب پنبه زنی . (مهذب الاسماء).چوبی که بدان پشم زنند. چوب پنبه زنی . چوبک ندافی . معدکه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
تا شرط شغل سوزن و سوزنگری به عرف
آخر بود به مشقیه اول به مطرقه
بادا سرت به مطرقه ٔ هجو سوزنی
تا جایگاه درد شقیقه به مشققه .
سوزنی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
|| چوبی که بدان پنبه زنند. (منتهی الارب ). چوب پنبه زنی . (مهذب الاسماء).چوبی که بدان پشم زنند. چوب پنبه زنی . چوبک ندافی . معدکه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مطرقه . [ م ُ رَ ق َ / م ُ طَرْ رَ ق َ ] (ع ص ) سپر توبرتو ساخته شده ، مانند نعل مطرقه که توبرتو دوخته باشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). سپری که تو بر تو از چندین قطعه چرم ساخته باشند. نعل مطرقه ؛ نعلی که تو بر تو دوخته باشند. (ناظم الاطباء).
پیشنهاد کاربران
[ﻃﺎﺭﻕ] ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎﻱ ﻛﺴﻲ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﻜﻮﺑﺪ. [ ﻃَﺮﻕ] ﻛﻮﺑﻴﺪﻥ ﻭ [ﻣِﻄﺮﻗﺔ] ﻭﺳﻴﻠﻪ ﻛﻮﺑﻴﺪﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ [ﻃﺮﻳﻖ] ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ، ﺯﻳﺮﺍ ﺯﻳﺮ ﭘﺎ ﻛﻮﺑﻴﺪﻩ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ. ( از تفسیر نور استاد قرائتی )
کلمات دیگر: