رجوع به احمد بن محمد برنسی و معجم المطبوعات شود
زروق
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
زروق. [ زَ ] ( ع اِ ) داروئی است : هی الدواء التی یزرق فی الاحلیل او الدبر بآلة معدة لها وهی الزراقة. ( بحر الجواهر، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). ج ، زروقات. ( یادداشت ایضاً ). رجوع به زروک شود.
زروق. [ ] ( اِخ )رجوع به احمدبن محمد برنسی و معجم المطبوعات شود.
زروق. [ ] ( اِخ )رجوع به احمدبن محمد برنسی و معجم المطبوعات شود.
زروق . [ ] (اِخ )رجوع به احمدبن محمد برنسی و معجم المطبوعات شود.
زروق . [ زَ ] (ع اِ) داروئی است : هی الدواء التی یزرق فی الاحلیل او الدبر بآلة معدة لها وهی الزراقة. (بحر الجواهر، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ج ، زروقات . (یادداشت ایضاً). رجوع به زروک شود.
پیشنهاد کاربران
قایق کوچک
زورق/zowraq/ به معنی قایق است نه زروق.
کلمات دیگر: