کلمه جو
صفحه اصلی

بی خبر


مترادف بی خبر : بی اطلاع، غافل، ناآگاه، ناهشیار ، سرزده، ناخبر، ناگهان، ناآگاهانه

متضاد بی خبر : آگاه، مخبر

برابر پارسی : سرزده، نا آگاه، ناآگاه

فارسی به انگلیسی

ignorant, insensible, unannounced, unaware, oblivious, unconscious, uninformed, unknowing, unmindful, unsuspecting, unwitting


unaware, ignorant, suddenly, without notice, insensible, unannounced, oblivious, unconscious, uninformed, unknowing, unmindful, unsuspecting, unwitting, [adv.] suddenly, without (giving) notice, unawares

unaware, ignorant, [adv.] suddenly, without (giving) notice, unawares


فارسی به عربی

عقل باطن , غافل , مفاجي


عقل باطن , غافل , مفاجی
فظ، فظ

مترادف و متضاد

abrupt (صفت)
ناگهانی، تند، غیر منتظره، درشت، پرتگاه دار، بی خبر

sudden (صفت)
ناگهانی، تند، غیر منتظره، بی خبر، سریع، فوری، سرزده، بی مقدمه، ناگه

unaware (صفت)
بی خبر، ناگهان، غافل، ناخود اگاه، بی اطلاع

unwitting (صفت)
بی خبر، بی هوش، غیر عمدی، بی توجه، بی اطلاع

unconscious (صفت)
بی خبر، از خود بی خود، ناخود اگاه، غش کرده، عاری از هوش، نابخود، ضمیر ناخوداگاه، ضمیر نابخود

incognizant (صفت)
بی خبر، نا اگاه، بدون اطلاع، غیر وارد، بدون شناسایی

inconscient (صفت)
بی خبر، بی روح، بی خرد، بی هوش، غیر اگاه، ناخود اگاه

witless (صفت)
بی خبر، بی معنی، نادان، کودن، بی شعور، بی هوش، نفهم، دیر فهم

unawares (قید)
بی خبر، ناگهان، ناخود اگاه، بی اطلاع، ناخود اگاهانه

بی‌اطلاع، غافل ≠ آگاه، مخبر


ناآگاه، ناهشیار


فرهنگ فارسی

بی اطلاع ٠ بی آگاه ٠ نا آگاه ٠، آنکه از بیخ برد ٠ قطع کننده از بیخ ٠ از بیخ برنده ٠

لغت نامه دهخدا

بی خبر. [ خ َ ب َ ] ( ص مرکب ) بی اطلاع. بی آگاه. ناآگاه. رجوع به خبر شود.، بیخ بر. [ بی ب ُ ] ( نف مرکب ) آنکه از بیخ برد. قطعکننده از بیخ. از بیخ برنده. || ( ن مف مرکب ) از بیخ بریده شده.
- بیخ برکردن ؛ از بیخ نزدیک زمین درخت را و نزدیک به تنه شاخ را بریدن. بریدن درختی از بیخ ، یعنی از سطح زمین. ( یادداشت بخط مؤلف ).

بی خبر. [ خ َ ب َ ] (ص مرکب ) بی اطلاع . بی آگاه . ناآگاه . رجوع به خبر شود.


دانشنامه عمومی

ناگهان.


فرهنگ فارسی ساره

سرزده، ناآگاه


پیشنهاد کاربران

در پارسی " بی ویچار "

غفلتا

تَغَفُل:
غفلت ورزیدن
مُغافِل: کسی که در بی خبری و ناآگاهی دچار شده است.


کلمات دیگر: