مترادف سگالش : اندیشه، فکر، چاره جویی، اندیشه بد کردن، پنداشتن، خصومت ورزیدن، دشمنی کردن، چاره جویی کردن
سگالش
مترادف سگالش : اندیشه، فکر، چاره جویی، اندیشه بد کردن، پنداشتن، خصومت ورزیدن، دشمنی کردن، چاره جویی کردن
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
اندیشه، فکر
چارهجویی
اندیشه بد کردن
پنداشتن
خصومت ورزیدن، دشمنی کردن
چارهجویی کردن
۱. اندیشه، فکر
۲. چارهجویی
۳. اندیشه بد کردن
۴. پنداشتن
۵. خصومت ورزیدن، دشمنی کردن
۶. چارهجویی کردن
فرهنگ فارسی
سگالیدن
( اسم ) ۱ - اندیشه فکر . ۲ - اندیشه بد فکر بد .
( اسم ) ۱ - اندیشه فکر . ۲ - اندیشه بد فکر بد .
فرهنگ معین
(س لِ ) (اِمص . ) ۱ - اندیشه کردن ، چاره جویی . ۲ - اندیشة بد.
لغت نامه دهخدا
سگالش. [س ِ ل ِ ] ( اِمص ) فکر و اندیشه. ( غیاث ). اندیشمندی. ( شرفنامه ). فکر و اندیشه نمودن. ( برهان ) :
ای مج کنون تو شعر نو از برکن و بخوان
از من دل و سگالش و از تو تن و زبان.
سخن بی سگالش نیاید درست.
کلام اللیل یمحوه النهار است.
چار گوهر چهار بالش اوست.
کس بند خدایی بسگالش نگشاید
با بند خدایی مچخ و بیهده مسگال.
تا پدید آید سگالشهای او
بعد از آن برماست مالشهای او.
ای مج کنون تو شعر نو از برکن و بخوان
از من دل و سگالش و از تو تن و زبان.
رودکی.
سگالش بباید به هر کار جست سخن بی سگالش نیاید درست.
ابوشکور بلخی.
بشب رویی سگالشهای اعداکلام اللیل یمحوه النهار است.
ادیب صابر.
زآن بزرگی که در سگالش اوست چار گوهر چهار بالش اوست.
نظامی.
|| دشمنی و خصومت کردن.( برهان ) : کس بند خدایی بسگالش نگشاید
با بند خدایی مچخ و بیهده مسگال.
ناصرخسرو.
سگالش خصمان در پرده کارگر تو آید. ( مرزبان نامه ).تا پدید آید سگالشهای او
بعد از آن برماست مالشهای او.
مولوی.
|| سخن بدگفتن. ( برهان ). || مشورة. ( غیاث ).فرهنگ عمید
۱. چاره جویی، مشورت، رایزنی.
۲. اندیشه کردن.
۲. اندیشه کردن.
پیشنهاد کاربران
برای یادسپاری آسان تر کلمات ناآشنا بهتر است از روش هایی چون تخیل پردازی و رابطه برقرار کردن با مطالبِ آشنا گرچه بی پایه و اساس باشد استفاده کرد در این راستا کارشناسان یادگیری بیان می کنند که هرچه پیاز داغش بیشتر شود بهتر است، دقت کنید :
طرف میگه، اون روی سگ منو بالا نیار، اصطلاح آن روی سگ کسی را بالا آوردن به معنی کسی را به شدت خشمگین کردن است اکنون قصد داریم این مطلب را با کلمه ی سگال به معنای فکر، اندیشه و رفتار پیوند دهیم، این که می گوید نذار اون روی سگ من بالا بیاد منظور این است که نگذار آن وجه و صورت فکر و اندیشه ی من که بدکار است محل تصمیم گیری گردد ( پس فهمیدم سگی در کار نیست بحثِ فکر است ) گویا فکر و اندیشه خود را خوب می داند و او را تهدید می کند که اگر آن فکر بداندیش بیاید فلان می شود و بهمان یا آن رفتار ناشایست در من شکل بگیرد که چه اتفاقی خواهد افتاد اما در قدیم این اصطلاح این جوری بود که می گفتند نگذار اون روی سگهای من ( منظور فکر های من ) بالا بیاد، و در گذر زمان علامت جمع ( ها ) در این اصطلاح حذف شد ولی در کلمه ی سگال ( ها ) حذف نشد بلکه به مرور ( ها ) به ( ال ) تبدیل شد و در اصل سگال یعنی سگها و به معنی فکر هاست، اما چرایی سِگال به جای سَگال، دیگر مربوط به فرهنگستان زبان است که چون سگ و فکر و این مسائل را چیز جالبی ندانستند برای رفع آن، پیشنهاد برداشت فتحه از سگ و افزودن کسره بر سگ دادند و بدین صورت سِگال به معنای فکر و اندیشه و منش شکل گرفت. در رابطه با کلمه ی سگالش هم باید گفت سگالش همان معنی سگال را می دهد فقط چون زمانی، کلمه ی چگالش خیلی باب شده بود ، آقای فردوسی هم یحتمل جو گیر شده و به جای سگال در اشعارش از سگالش استفاده نمود.
طرف میگه، اون روی سگ منو بالا نیار، اصطلاح آن روی سگ کسی را بالا آوردن به معنی کسی را به شدت خشمگین کردن است اکنون قصد داریم این مطلب را با کلمه ی سگال به معنای فکر، اندیشه و رفتار پیوند دهیم، این که می گوید نذار اون روی سگ من بالا بیاد منظور این است که نگذار آن وجه و صورت فکر و اندیشه ی من که بدکار است محل تصمیم گیری گردد ( پس فهمیدم سگی در کار نیست بحثِ فکر است ) گویا فکر و اندیشه خود را خوب می داند و او را تهدید می کند که اگر آن فکر بداندیش بیاید فلان می شود و بهمان یا آن رفتار ناشایست در من شکل بگیرد که چه اتفاقی خواهد افتاد اما در قدیم این اصطلاح این جوری بود که می گفتند نگذار اون روی سگهای من ( منظور فکر های من ) بالا بیاد، و در گذر زمان علامت جمع ( ها ) در این اصطلاح حذف شد ولی در کلمه ی سگال ( ها ) حذف نشد بلکه به مرور ( ها ) به ( ال ) تبدیل شد و در اصل سگال یعنی سگها و به معنی فکر هاست، اما چرایی سِگال به جای سَگال، دیگر مربوط به فرهنگستان زبان است که چون سگ و فکر و این مسائل را چیز جالبی ندانستند برای رفع آن، پیشنهاد برداشت فتحه از سگ و افزودن کسره بر سگ دادند و بدین صورت سِگال به معنای فکر و اندیشه و منش شکل گرفت. در رابطه با کلمه ی سگالش هم باید گفت سگالش همان معنی سگال را می دهد فقط چون زمانی، کلمه ی چگالش خیلی باب شده بود ، آقای فردوسی هم یحتمل جو گیر شده و به جای سگال در اشعارش از سگالش استفاده نمود.
سگال: اندیشه، فکر ، طینت
و در ترکیب با �بد� : بدسگال، بد اندیش، بد خو، بد طینت
امروز بدیدم آن چه دل خواست
دید آنچه نخواست بد سگالم
و در ترکیب با �بد� : بدسگال، بد اندیش، بد خو، بد طینت
امروز بدیدم آن چه دل خواست
دید آنچه نخواست بد سگالم
کلمات دیگر: