مترادف مرتبط : پیوسته، چسبیده، متصل، مربوط، وابسته
برابر پارسی : پیوسته، درپیوند
connected
۱. پیوسته، چسبیده، متصل
۲. مربوط، وابسته
پیوسته، چسبیده، متصل
مربوط، وابسته
مرتبط. [ م ُ ت َ ب َ ] (ع ص ) بسته و بند کرده شده . (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) . نعت مفعولی است از ارتباط. رجوع به ارتباطشود. || مربوط به . رجوع به مرتبِط شود.
مرتبط. [ م ُ ت َ ب ِ ] (ع ص ) آن که اسب آراسته و آماده برای جنگ نگاه میدارد. (ناظم الاطباء). آن که می گیرد و نگهداری می کند اسب را برای رباط . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). شخصی که معین کند اسب را برای رباط. (آنندراج ). || بسته و بهم بسته . پیوسته و بند کرده شده . ربط داده شده . (ناظم الاطباء). چیزی که به دیگری ارتباط دارد. پیوسته . (فرهنگ فارسی معین ). دو چیز که با هم راه و رابطه ای و دو تن که به هم بستگی و ارتباطی داشته باشند. نیز رجوع به مرتبطه شود.
درپیوند، پیوسته