مترادف تعریک : گوشمالی، مالش، گوشمالی دادن، مالیدن
تعریک
مترادف تعریک : گوشمالی، مالش، گوشمالی دادن، مالیدن
مترادف و متضاد
۱. گوشمالی
۲. مالش
۳. گوشمالی دادن
۴. مالیدن
فرهنگ فارسی
۱ -( مصدر ) گوشمال دادن . ۲ -( اسم ) گوشمال . جمع : تعریکات .
فرهنگ معین
(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) گوشمالی دادن .
لغت نامه دهخدا
تعریک. [ ت َ ] ( ع مص ) نشکنج گرفتن و سخت فشردن و فشردن. ( ناظم الاطباء ). || گوشمال دادن و مالیدن چیزی. ( آنندراج ) : و از برای تقدیم و تعریک مفسدان و قمع و تأدیب متعدیان و زجر و تشدید جاهلان عقل و اجتهاد داد. ( سندبادنامه ص 3 ). تأدیب این تعدی و بی حرمتی و تعریک این خیانت و بی خویشتنی که کرد به حد اعتبار رساند. ( سندبادنامه ص 77 ). پشت و پهلوی زن درهم شکست و تعریک و تأدیبی بلیغ بجای آورد. ( سندبادنامه ص 240 ). او را بینداخت و به تازیانه تأدیب و تعریک و مالش دادند. ( ترجمه ٔتاریخ یمینی چ اول تهران ص 346 ). تأدیب و تعریک او جز به شمشیر قاطع و سنان ساطع نبودی. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 369 ). نصر به تأدیب و تعریک همه قیام نمود. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 387 ). تنبیه و تعریک هر قومی را فراخور طغیان و نسبت کفران ، تأدیبی تقدیم می رفته. ( جهانگشای جوینی ). تعریک و تأدیب آن جماعت فراخور جریمت بتقدیم رسد. ( جهانگشای جوینی ).
فرهنگ عمید
۱. نشگون گرفتن.
۲. گوشمالی دادن.
۲. گوشمالی دادن.
پیشنهاد کاربران
برای یادسپاری بهتر می توان از شیوه هایی چون برقرار کردن رابطه بین کلمه جدید با کلمه ی آشنا قبلی استفاده کرد بطور مثال، مسوولین کشور نباید خرابکاران را تحریک کنند بلکه انتظار می رود آنها را تعریک کنند ( گوشمالی از جهت تأدیب )
کلمات دیگر: