کلمه جو
صفحه اصلی

ایستگاه


مترادف ایستگاه : توقفگاه، موقف، یام، رله

فارسی به انگلیسی

depot, station, terminal

station


فارسی به عربی

محطة

مترادف و متضاد

stop (اسم)
ترک، تعلیق، نقطه، ایست، توقف، تکیه، ایستگاه

stand (اسم)
وضع، سه پایه، شهرت، ایست، پایه، مقام، توقف، بساط، دکه، موضع، ایستگاه، توقفگاه، میز کوچک، دکه دکان، جایگاه گواه در دادگاه، سکوب تماشاچیان مسابقات

station (اسم)
وقفه، جا، وضع، موقعیت، مرکز، مقام، رتبه، مرحله، پاتوغ، جایگاه، ایستگاه، موقعیت اجتماعی، در حال سکون، ایستگاه اتوبوس و غیره، توقفگاه نظامیان و امثال ان

توقفگاه، موقف، یام


رله


۱. توقفگاه، موقف، یام
۲. رله


فرهنگ فارسی

جای ایستادن، محل توقف وسایل نقلیه
( اسم ) ۱ - جای ایستادن . ۲ - محل توقف وسایط نقلیه (اتومبیل اتوبوس راه آهن ).

فرهنگ معین

(اِمر. ) ۱ - جای ایستادن ، ۲ - جای ایستادن وسایط نقلیه . ،~ فضایی ماهواره ای بزرگ و مجهز برای گردش بلندمدت در مدار زمین به صورت پایگاهی برای انجام مأموریت های اکتشافی ، تحقیقات علمی ، تعمیر ماهواره و مانند آن . ،~ صلواتی محل خاصی از جنبة مذهبی که در آ

(اِمر.) 1 - جای ایستادن ، 2 - جای ایستادن وسایط نقلیه . ؛~ فضایی ماهواره ای بزرگ و مجهز برای گردش بلندمدت در مدار زمین به صورت پایگاهی برای انجام مأموریت های اکتشافی ، تحقیقات علمی ، تعمیر ماهواره و مانند آن . ؛~ صلواتی محل خاصی از جنبة مذهبی که در آن جا مواد خوراکی را با گفتن صلوات بدون پرداخت وجهی دریافت می کنند.


لغت نامه دهخدا

ایستگاه. ( اِ مرکب ) جای ایستادن. ( فرهنگ فارسی معین ). || محل توقف وسایل نقلیه ( اتومبیل ، اتوبوس ، قطار ). ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ عمید

۱. جای ایستادن.
۲. محل توقف وسایل نقلیه.

دانشنامه عمومی

ایستگاه ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
ایستگاه فضایی
ایستگاه قطار
ایستگاه رادیویی
ایستگاه تلویزیونی
ایستگاه کاری
ایستگاه (مجموعه تلویزیونی)

فرهنگستان زبان و ادب

{site} [علوم نظامی] محل استقرار مجموعه ای از سلاح و جنگ افزار و رادار که توان عملیاتی مستقل دارد
{station} [حمل ونقل درون شهری-جاده ای] مکانی دور از خیابان برای سوار و پیاده شدن یا تغییر وسیله

پیشنهاد کاربران

ایسگاه ( ایستگاه ) - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری )
گرچه این واژه را دکتر محمّد مُعین برای برابر پارسی آن: station ساخته و بکار برده است!

توجه: هر گاه واج " ت " در پایان یک هجای چهار واجی بیاید و به ویژه اگر پیش از آن واج " س " قرار گیرد >>> واج " ت " خوانده نمی شود!
مانند: دست بند >>> دس بند - دستگیر >>> دس گیر - دسترنج >>> دس رنج - دستیار >>> دس یار - هفت تیر >>> هف تیر

به شرطی که واج " ت " در نخستین هجا نباشد!
مانند: پشتِ بام، دستاورد، گفتاورد، گشتاور

ایست: ماندن، توقف کردن، ایستادن، واستادن -
انتظار کشیدن، صبر کردن، چشمداشته شدن، شکیبایی کردن

گاه: پسوند زمان و مکان - مانند: شامگاه، سحرگاه، صبحگاه، چاشتگاه و دانشگاه، خوابگاه، آسایشگاه، درمانگاه

امروزه این واژه در معنای مجازی هم بکار می رود:
مسخره و سوژه ( فرانسوی ) کردن، گرفتن، دست انداختن -
دست به سر کردن، کاشتن، مَچَل کردن، سَرِ کار گذاشتن ( سَرِ کاری ) ، اُسگُل و شاسگول کردن! -
دماغ سوخته شدن، چِزاندن، خیت و کِنِف شدن، ماسیدن! ( در لهجه اصفهانی )
الابختکی، شانسی، تصادفی - الکی، کَشکی، یِلخی ( ترکی ) ، چاخان پاخان!
مثال: ایسگاه میسگاهه >>> سَرِ کاری و الکی هست!
داداچ ایسگاه کردی ما رو >>> داداش اُسگُل کردی یا ما رو گرفتی!



کلمات دیگر: