بي اميد , بيچاره , از جان گذشته , بسيار سخت , بسيار بد
مستمیت
عربی به فارسی
لغت نامه دهخدا
مستمیت. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از استماتة. خواهنده مرگ. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || دلاور و پیش آینده به جنگ. ( از منتهی الارب ). جنگجو که در جنگ از مرگ بیم نداشته باشد. ( از اقرب الموارد ). از جان گذشته. || جوینده چیزی را در هر راهی. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || آنکه از پس لاغری فربه شده باشد. || رَخی و فروهشته.( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به استماتة شود. || ( اِ ) پوست تنک بالای سپیده بیضه و تخم مرغ. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
پیشنهاد کاربران
از جان گذشته
کلمات دیگر: