کلمه جو
صفحه اصلی

خذف

فرهنگ فارسی

سفال ریزه

لغت نامه دهخدا

خذف. [ خ َ ] ( ع مص ) سنگریزه و خسته خرما و مانند آن انداختن به انگشتان یا بچوب. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء )( از تاج العروس ) ( از آنندراج ). به انگشت سنگ انداختن. ( مصادر زوزنی ). || بیوکندن و بینداختن چیزی بسوی کسی. || دریدن. || دروغ گفتن. || سوراخ کردن. ( مصادر زوزنی ).

خذف. [ خ َ ذَ ] ( اِ ) سفال ریزه. ( از قاموس ) ( از غیاث اللغة ) ( آنندراج ).

خذف . [ خ َ ] (ع مص ) سنگریزه و خسته خرما و مانند آن انداختن به انگشتان یا بچوب . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء)(از تاج العروس ) (از آنندراج ). به انگشت سنگ انداختن . (مصادر زوزنی ). || بیوکندن و بینداختن چیزی بسوی کسی . || دریدن . || دروغ گفتن . || سوراخ کردن . (مصادر زوزنی ).


خذف . [ خ َ ذَ ] (اِ) سفال ریزه . (از قاموس ) (از غیاث اللغة) (آنندراج ).


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خذف پرتاب سنگ ریزه را گویند و از آن در بابهای صلات و حج سخن گفته اند .
به فتح خاء و سکون ذال تلفظ می گردد .
تعریف خذف
خَذْف (حَذف)، پرتاب کردن سنگ ریزه و مانند آن با کیفیتی خاص می باشد .
کاربرد خذف در فقه
از آن به مناسبت در باب صلات و حج نام برده اند.
استحباب رمی جمره با خذف
...

پیشنهاد کاربران

خر مهره


کلمات دیگر: