سفال ریزه
خذف
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خذف. [ خ َ ] ( ع مص ) سنگریزه و خسته خرما و مانند آن انداختن به انگشتان یا بچوب. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء )( از تاج العروس ) ( از آنندراج ). به انگشت سنگ انداختن. ( مصادر زوزنی ). || بیوکندن و بینداختن چیزی بسوی کسی. || دریدن. || دروغ گفتن. || سوراخ کردن. ( مصادر زوزنی ).
خذف. [ خ َ ذَ ] ( اِ ) سفال ریزه. ( از قاموس ) ( از غیاث اللغة ) ( آنندراج ).
خذف. [ خ َ ذَ ] ( اِ ) سفال ریزه. ( از قاموس ) ( از غیاث اللغة ) ( آنندراج ).
خذف . [ خ َ ] (ع مص ) سنگریزه و خسته خرما و مانند آن انداختن به انگشتان یا بچوب . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء)(از تاج العروس ) (از آنندراج ). به انگشت سنگ انداختن . (مصادر زوزنی ). || بیوکندن و بینداختن چیزی بسوی کسی . || دریدن . || دروغ گفتن . || سوراخ کردن . (مصادر زوزنی ).
خذف . [ خ َ ذَ ] (اِ) سفال ریزه . (از قاموس ) (از غیاث اللغة) (آنندراج ).
دانشنامه اسلامی
پیشنهاد کاربران
خر مهره
کلمات دیگر: