خرماء. [ خ َ ] (اِخ ) اسبی است مر بنی ابی ربیعة را. (منتهی الارب ).
خرماء
لغت نامه دهخدا
خرماء. [ خ َ ] (اِخ ) نام اسب راشدبن منفی بن شماس است . (منتهی الارب ).
خرماء. [ خ َ ] (اِخ ) نام اسب زید فوارس ضبی است . (منتهی الارب ).
خرماء. [ خ َ ] (اِخ ) نام چشمه ای است در وادی صفراء. (منتهی الارب ). عین الصفراء. (معجم البلدان ).
خرماء. [ خ َ ] (اِخ ) نام زمینی است ازآن ِ بنی عبس بن رباح از عداوه . (معجم البلدان ).
خرماء. [ خ َ ] ( اِخ ) نام زمینی است ازآن ِ بنی عبس بن رباح از عداوه. ( معجم البلدان ).
خرماء. [ خ َ ] ( اِخ ) نام چشمه ای است در وادی صفراء. ( منتهی الارب ). عین الصفراء. ( معجم البلدان ).
خرماء. [ خ َ ] ( اِخ ) نام اسب زید فوارس ضبی است. ( منتهی الارب ).
خرماء. [ خ َ ] ( اِخ ) اسبی است مر بنی ابی ربیعة را. ( منتهی الارب ).
خرماء. [ خ َ ] ( اِخ ) نام اسب راشدبن منفی بن شماس است. ( منتهی الارب ).
خرماء. [ خ َ ] (ع ص ) مؤنث اَخْرَم . رجوع به اخرم شود. || گوش شکافته و سوراخ کرده . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ) (از قاموس ). || لب چاک . (منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ). || هر پشته ای که از آن به زمین پست فروروند. (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || هر پشته ای که آن را جانبی است که بالا برآمدن از آن جانب امکان ندارد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || ماده بزی که گوش وی را در پهنا شکافته باشند. (از تاج العروس )(از لسان العرب ) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
دانشنامه اسلامی
خَرْم در لغت به معنای سوراخ شدن و پاره گشتن آمده است؛ از این رو، به حیوانی که بینی یا گوش آن را سوراخ کرده و یا شکافته اند، خرماء گویند.
احکام خرماء
بنابر قول برخی، حیوانی که بینی اش سوراخ یا پاره شده از قربانی واجب (هدی) و مستحب (اضحیه) کفایت نمی کند. برخی، آن را تنها در قربانی واجب کافی ندانسته اند. حیوانی که گوشش سوراخ شده، بدون آنکه چیزی از آن قطع شده باشد؛ کفایت می کند.