کلمه جو
صفحه اصلی

دسیدریوس اراسموس

دانشنامه عمومی

دِسیدِریوس اِراسموس (به هلندی: Desiderius Erasmus) (تولد ۲۷ اکتبر ۱۴۶۶ - درگذشته ۱۲ ژوئیه ۱۵۳۶) دانشمند و فیلسوف و ادیب هلندی و یکی از علمای مشهور قرن پانزدهم میلادی است که به سال ۱۴۶۶ در رتردام زاده شد. پس از اتمام تحصیلات داخل سلسله رهبانان گردید و در بعضی مدارس به تدریس پرداخت.لذت پرستی، سیسرون، جووانی پیکو دلا میراندولا، John Colet، Alexander Hegius، Jan Standonck
سپس او را به تعلیم پسر ژاک چهارم پادشاه سلاطین وقت به جلب او به دربارهای خویش کوشیدند و چون در آن وقت اصلاح و تعدیل دین مسیحی لازم به نظر می آمد او در این معنی با لوتر به مکاتبه پرداخت و آنگاه که لوتر دست به کار دعوت زد وی از مکاتبه با لوتر خودداری کرد و بر ضد وی چیزهایی نوشت و چون در همه نبشته های او حریت فکر و آزادی عقیده مشهور بود بیشتر نبشته هایش
او از طرف واتیکان ممنوع و سوخته شده مخصوصاً با نوشتن کتاب «در ستایش دیوانگی» که با همه اصناف بشری سروکار دارد و انتقاد می کند.
طایفه رهبانان با او دشمنی سختی پیدا کردند. وی به سال ۱۵۳۶ در شهر بازل بدرود حیات گفت.

نقل قول ها

دسیدریوس اراسموس (۲۷ اکتبر ۱۴۶۶–۱۲ ژوئیه ۱۵۳۶) انسان گرای رنسانس، کشیش کاتولیک، منتقد اجتماعی، آموزگار و الهی دانان هلندی بود.
• «امید اصلی یک ملّت در آموزش شایستهٔ جوانانش جای دارد.»

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] دسیدریوس اراسموس دانشمند و فیلسوف و ادیب هلندی و یکی از علمای مشهور قرن پانزدهم میلادی است که به سال ۱۴۶۶ در رتردام زاده شد.
اختلاف نظرهای فراوانی در مورد تحلیل علل پیدایش نهضت اصلاح دینی وجود دارد اما همه صاحب نظران می گویند که قبل از اصلاح گران کسانی بوده اند که در ایجاد نهضت اصلاح موثر بوده اند. این افراد در ابتدا در اندیشه پدید آوردن انشعابی تازه در مسیحیت نبودند و فقط خواستار بازگشت به کتاب مقدس بودند. مثلا اومانیست های این دوره که از قضا، در این نهضت سهیم شدند افرادی مذهبی و معتقد بودند و با توجه به شیوه های تحقیق متنی خود خدمات ارزشمندی به مسیحیت و نهضت اصلاح دینی کردند. یکی از این اومانیست ها که به شاهزاده انسان گرایان ملقب گشت دسیدریوس اراسموس است.
راهب بودن اراسموس
مشهورترین انسان گرا در شمال اروپا زندگی می کرد و معاصر با گیلام بوده است. دسیدریوس اراسموس زنازاده ای بود که در سال ۱۴۶۶ در هلند متولد شد و چون تا زمان مرگش در سال ۱۵۳۶ برجسته ترین فرد در میان دانشمندان بود به نام شاهزاده انسان گرایان مشهور شد. در سال ۱۴۸۷اراسموس به صومعه پیوست و راهب شد ولی بعد از چند سال صومعه را ترک کرد تا تعالیم مسیحیت را در پاریس فرا گیرد اما پس از مدتی به خواندن ادبیات کلاسیک روی آورد.او در سال ۱۴۹۹ و در سی و سه سالگی همراه با شاگردش به انگلستان رفت و در آنجا با جان کولت که اومانیستی آکسفوردی بود ملاقات کرد. در اثر همین ملاقات بود که اراسموس بسوی مطالعه زبان یونانی رفت و محقق ورزیده و معتبری در زبان یونانی شد و سرانجام عهد جدید را به زبان یونانی منتشر کرد. او با انجام این کار آرزو داشت که کلیسا از خرافه، فساد و خطا پاک شود.با همین رویکرد در سال ۱۵۰۴ با نوشتن کتاب راهنمای سرباز مسیحی، ضعف اخلاقی کلیسا را به رهبران آن گوش زد کرد اما کوشش او بی فایده بود. از این رو تصمیم گرفت که خود پاره ای از تحولات را به عهده گیرد. بنابراین با ترجمه کتاب مقدس و با استفاده از فناوری چاپ امکان بازگشت به آموزه های اصیل مسیحی را فراهم کرد و از این جهت کاملا در خدمت نهضت اصلاح بود. ولی پس از گشت چند سال و هویدا شدن برخی اختلافات میان اصلاح گرایان و اومانیست ها، کم کم نهضت اصلاح ایشان را طرد کرد.شاید بتوان گفت که کشمکش میان نهضت اصلاح و اومانیسم در سال ۱۵۲۵ به اوج خود رسید. در این سال هم تسوینگلی و هم لوتر هجوم همه جانبه ای را بر اراسموس آغاز کردند و خشم هر دو معطوف به عقیده آزادی اراده بود که اراسموس با طرح آن بشر را به تعیین سرنوشت خویش خوشبین می کرد. با انتشار کتاب تسوینگلی تحت عنوان شرحی درباره دین حق و دین باطل و کتاب لوتر به نام اسارت اراده همگان از وجود کشمکش همیشگی میان اومانیسم و نهضت اصلاح دینی آگاه شدند.اما منصفانه این است که وی هرچند پروتستان نبود، ولی در استوار ساختن مبانی فکری نهضت اصلاح دینی، دست کم به سبب تصحیح متون، بسیار کوشش کرد. هر چند سردم داران نهضت او را طرد کردند. از این زمان تا مرگ اراسموس در سال ۱۵۳۶ اراسموس و اومانیسم به انزوا رفتند.
کوریک، جیمز آ، رنسانس، آزیتا یاسایی، تهران، انتشارات ققنوس، چاپ پنجم، ۱۳۸۵، ص۲۶-۳۰.
به نظر اراسموس کلیسایی با کشیشان بی سواد و بی کفایت نیازهای معنوی اعضایش را برآورده نمی کرد. علاوه بر کشیشان، اسقف ها نیز معمولا به شدت درگیر سیاست بودند و بعضی از آنها مناصب مهم حکومتی داشتند. پاپ هایی مثل الکساندر ششم و یولیوس دوم نیز به جای اینکه رهبر مذهبی باشند همانند حاکمان غیردینی عمل می کردند. اقداماتی از این قبیل باعث شد تا فرانچسکو گویچیاردینی، مورخ ایتالیایی، در کتاب تاریخ ایتالیا در سال ۱۵۶۱ بنویسد:«پاپ ها که قدرت جهانی پیدا کرده بودند دستورات الهی و رستگاری روحشان را از یاد بردند. هدف ایشان دیگر زندگی مقدس و پاک، گسترش مسیحیت و عمل نیک در قبال همسایگان نبود. آنها به جمع آوری سپاه، انباشتن ثروت، بدعت گذاری و خلق شیوه های جدید برای کسب پول از هر جایی علاقه مند شده بودند.»
کوریک، جیمز آ، رنسانس، آزیتا یاسایی، تهران، انتشارات ققنوس، چاپ پنجم، ۱۳۸۵، ص۲۹-۳۰.
...


کلمات دیگر: