کلمه جو
صفحه اصلی

لقف

فرهنگ فارسی

آب چند چاه است اعلای قوران نهایت شیرین .

لغت نامه دهخدا

لقف . [ ل َ ق ِ ] (ع ص ) حوض فرودریده از زیر. چاه استوارناکرده بناء از کلوخ برآورده . || چاه پرآب که در کندن روان گردد. (منتهی الارب ). || لَقف . و رجوع به لقف (ثقف لقف ) شود.


لقف . [ ل َ ] (اِخ ) آب چند چاه است اعلای فوران نهایت شیرین . (منتهی الارب ). یاقوت گوید: ماء آبار کثیرة عذب لیس علیها مزارع و لا نخل فیها لغلظ موضعها و خشونته و هو با علی فوران واد من ناحیة السوارقیه علی فرسخ و فی لقف و لفت وقع الخلاف فی حدیث الهجرة و کلاهما صحیح . هذا موضع و ذاک آخر. (از معجم البلدان ).


لقف. [ ل َ ] ( ع مص ) لقفان. شتاب و سبک گرفتن چیزی را. ( منتهی الارب ). سبک فراگرفتن. فراگرفتن و زود فروواریدن. ( تاج المصادر ). زود فروواریدن و زود فراگرفتن.( زوزنی ). زود فروخوردن. ( ترجمان القرآن ) ( زوزنی ).

لقف. [ ل َ ق َ ] ( ع مص ) افتادن دیوار. ( منتهی الارب ). بیوفتیدن دیوار. ( تاج المصادر ). بیفتادن دیوار. ( زوزنی ). || از زیر فرودریدن حوض به سبب نااستواری بنا. ( منتهی الارب ). فروریزیدن حوض. ( منتخب اللغات ). ریهیده شدن بن حوض. ( تاج المصادر ) ( مجمل اللغة ). || فراخ شدن کرانه های حوض. ( منتهی الارب ).

لقف. [ ل َ ق َ ] ( ع اِ ) جانب و کرانه های حوض و چاه. ج ، القاف. ( منتهی الارب ).

لقف. [ ل َ ق ِ ] ( ع ص ) حوض فرودریده از زیر. چاه استوارناکرده بناء از کلوخ برآورده. || چاه پرآب که در کندن روان گردد. ( منتهی الارب ). || لَقف. و رجوع به لقف ( ثقف لقف ) شود.

لقف. [ ل َ / ل َ ق ِ ] ( ع ص ) رجل ٌ ثقف ٌ لقف ٌ؛ مرد چست و سبک زیرک. ( منتهی الارب ).

لقف. [ ل َ ] ( اِخ ) آب چند چاه است اعلای فوران نهایت شیرین. ( منتهی الارب ). یاقوت گوید: ماء آبار کثیرة عذب لیس علیها مزارع و لا نخل فیها لغلظ موضعها و خشونته و هو با علی فوران واد من ناحیة السوارقیه علی فرسخ و فی لقف و لفت وقع الخلاف فی حدیث الهجرة و کلاهما صحیح. هذا موضع و ذاک آخر. ( از معجم البلدان ).

لقف . [ ل َ ] (ع مص ) لقفان . شتاب و سبک گرفتن چیزی را. (منتهی الارب ). سبک فراگرفتن . فراگرفتن و زود فروواریدن . (تاج المصادر). زود فروواریدن و زود فراگرفتن .(زوزنی ). زود فروخوردن . (ترجمان القرآن ) (زوزنی ).


لقف . [ ل َ / ل َ ق ِ ] (ع ص ) رجل ٌ ثقف ٌ لقف ٌ؛ مرد چست و سبک زیرک . (منتهی الارب ).


لقف . [ ل َ ق َ ] (ع اِ) جانب و کرانه های حوض و چاه . ج ، القاف . (منتهی الارب ).


لقف . [ ل َ ق َ ] (ع مص ) افتادن دیوار. (منتهی الارب ). بیوفتیدن دیوار. (تاج المصادر). بیفتادن دیوار. (زوزنی ). || از زیر فرودریدن حوض به سبب نااستواری بنا. (منتهی الارب ). فروریزیدن حوض . (منتخب اللغات ). ریهیده شدن بن حوض . (تاج المصادر) (مجمل اللغة). || فراخ شدن کرانه های حوض . (منتهی الارب ).


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۳(بار)
. «تَلْقَفُ» در سوره و . نیز آمده است آن را حفص به نقل از عاصم به تخفیف قاف و دیگران به تشدید قاف خوانده‏اند. راغب گوید: لَقْف، اِلْقاف، تَلَقُّف: به معنی گرفتن شی است به زیرکی خواه با دست گرفته شود یا با دهان. قاموس، طبرسی ذیل آیه طه و اقرب الموارد، لقف را اخذ به سرعت گفته‏اند. در مجمع ذیل آیه اعراف گفته تَلَقُّف و تَلَقُّم هر دو یکی است شاعر گوید: اَنْتَ عَصا مُوسَی الَّتی لَمْ نَزَلْ تَلْقَفُ مایَأْفِکُهُ السَّاحِرُ در نهج البلاغه خطبه 208 آمده: «... رَآهُ وَسَمِعَ مِنْهُ وَلَقِفَ عَنْهُ» یعنی رسول خدا «صلی الله علیه و آله» را دیده و از او شنیده و از وی اخذ کرده است. معنی جامع آن اخذ است خواه با دهان باشد یا با دست چنانکه از راغب نقل شد و یا با گوش چنانکه از نهج البلاغه آوردیم. لقف در آیه فوق به معنی بلعیدن است. یعنی به موسی وحی کردیم که عصایت را بیانداز آنگاه عصا فرو می‏برد آنچه را که به دروغ می‏گفتند مارهاست. این لفظ سه بار بیشتر در قرآن نیامده و همه در باره بلعیدن جادوی ساحران به وسیله عصای موسی می‏باشد.


کلمات دیگر: