کلمه جو
صفحه اصلی

بهانه گیر

فارسی به انگلیسی

captious, fastidious, finicky, nit-picker, fractious, fussy, grumpy, peevish, petulant, testy, troublesome, prissy

of cavilling or nagging habits


captious, fastidious, finicky, nit-picker, fractious, fussy, grumpy, peevish, petulant, testy, troublesome


مترادف و متضاد

pernickety (صفت)
وسواسی، بهانه گیر، پرچانه، کار بسیار دقیق

persnickety (صفت)
وسواسی، بهانه گیر، پرچانه، کار بسیار دقیق

فرهنگ فارسی

( اسم ) بهانه جو بهانه طلب .

لغت نامه دهخدا

بهانه گیر. [ ب َ ن َ / ن ِ ] ( نف مرکب ) بهانه جو. بهانه طلب. ( فرهنگ فارسی معین ).
- امثال :
علی بهانه گیر است ؛ بر کسی اطلاق کنند که برای انجام هر کاری عذری آورد.

فرهنگ عمید

ویژگی کسی که به هر کاری ایراد می گیرد و بی سبب بازخواست می کند.

واژه نامه بختیاریکا

مِکنا؛اُدولی؛دقت گر

پیشنهاد کاربران

ایرادی

( صفت ) منسوب به ایراد ایرادگیر بهانه گیر.


کلمات دیگر: