کلمه جو
صفحه اصلی

ایستادگی کردن

فارسی به انگلیسی

dispute, maintain, persevere, persist, resist, stand, withstand, to persevere

to persevere


dispute, maintain, persevere, persist, resist, stand, withstand


فارسی به عربی

التزم به , قاوم

مترادف و متضاد

stop (فعل)
ایستادگی کردن، ایستادن، موقوف کردن، خواباندن، مانع شدن، خوابیدن، بند اوردن، متوقف ساختن، نگاه داشتن، از کار افتادن، پر کردن، تعطیل کردن، توقف کردن، مسدود ساختن، ایستاندن، سد کردن

abide (فعل)
ماندن، ایستادگی کردن، پایدار ماندن، ساکن شدن، ایستادن، منتظر شدن، وفا کردن، تاب اوردن، ساکن بودن

stand out (فعل)
ایستادگی کردن، برجسته بودن، دوام اوردن

halt (فعل)
ایستادگی کردن، ایستادن، خمیدن، مکی کردن، لنگیدن، ایست کردن

resist (فعل)
ایستادگی کردن، مانع شدن، مخالفت کردن با، مخالفت کردن، خودداری کردن از، مقاومت کردن، استقامت کردن، پایداری کردن

فرهنگ فارسی

مقاومت کردن . پایداری کردن

لغت نامه دهخدا

ایستادگی کردن. [ دَ / دِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) مقاومت کردن. پایداری کردن : امام ایشان ایستادگی کند بحقوق خدا که در ایشان است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 311 ). مردمان شهر ایستادگی کردند و پیوستگان سلطان هر کسی یاری دادند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 313 ).

واژه نامه بختیاریکا

به دِلَک واستادِن؛ به دنده دِرَوُدِن؛ به راک زِیدِن؛ ساز اَوُردِن؛ سزر اوردن؛ تِک زِیدِن؛ به داک واستادن؛ ز داک نرَهدِن

جدول کلمات

مقاومت

پیشنهاد کاربران

مصر ایستادن ؛ پایداری کردن و ایستادگی نمودن بر کاری : منوچهر بر خواستن عهد مصر ایستاده است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 131 ) .


کلمات دیگر: