احمد ابن علی بن عبد الله دلجی ملقب به شهاب الدین . از فاضلان مصر در قرن نهم هجری .
دلجی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دلجی. [ دَ ] ( اِخ ) احمدبن عبداﷲ، مکنی به ابوالقاسم. فاضل قرن چهارم هَ. ق. رجوع به احمد ( ابن عبداﷲ... ) در همین لغت نامه شود.
دلجی. [ دَ ] ( اِخ ) احمدبن علی بن عبداﷲ دلجی ، ملقب به شهاب الدین. از فاضلان مصر در قرن نهم هَ. ق. بود. در فلسفه دستی داشت و به تهمت زندقه او را مهدورالدم شمردند. وی مردم را خوار می شمرد و غالباً آنانرا استهزاء می کرد. دلجی به سال 838 هَ. ق. در قاهره درگذشت. او راست : الفلاکة و المفلوکون ، الجمع بین التوسط للاذرعی و الخادم للزرکشی. ( از الاعلام زرکلی ج 1 ص 172 از الضوءاللامع و القلائد الجوهریة ).
دلجی. [ دَ ] ( اِخ ) احمدبن علی بن عبداﷲ دلجی ، ملقب به شهاب الدین. از فاضلان مصر در قرن نهم هَ. ق. بود. در فلسفه دستی داشت و به تهمت زندقه او را مهدورالدم شمردند. وی مردم را خوار می شمرد و غالباً آنانرا استهزاء می کرد. دلجی به سال 838 هَ. ق. در قاهره درگذشت. او راست : الفلاکة و المفلوکون ، الجمع بین التوسط للاذرعی و الخادم للزرکشی. ( از الاعلام زرکلی ج 1 ص 172 از الضوءاللامع و القلائد الجوهریة ).
دلجی . [ دَ ] (اِخ ) احمدبن علی بن عبداﷲ دلجی ، ملقب به شهاب الدین . از فاضلان مصر در قرن نهم هَ . ق . بود. در فلسفه دستی داشت و به تهمت زندقه او را مهدورالدم شمردند. وی مردم را خوار می شمرد و غالباً آنانرا استهزاء می کرد. دلجی به سال 838 هَ . ق . در قاهره درگذشت . او راست : الفلاکة و المفلوکون ، الجمع بین التوسط للاذرعی و الخادم للزرکشی . (از الاعلام زرکلی ج 1 ص 172 از الضوءاللامع و القلائد الجوهریة).
دلجی . [ دَ ] (اِخ ) احمدبن عبداﷲ، مکنی به ابوالقاسم . فاضل قرن چهارم هَ . ق . رجوع به احمد (ابن عبداﷲ...) در همین لغت نامه شود.
گویش مازنی
/deleji/ هر پارچه ای که رنگ های آن به طور مساوی نقش شده باشد
هر پارچه ای که رنگ های آن به طور مساوی نقش شده باشد
کلمات دیگر: