( اسم ) مونث غول ماده غول .
غوله
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(غُ لِ ) (ص . ) ۱ - خام ، نارس . ۲ - بی عقل .
لغت نامه دهخدا
( غولة ) غولة. [ ل َ ] ( ع اِ ) مؤنث غول. غول ماده. مقابل غول نر. رجوع به غول شود.
غوله. [ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) بمعنی غولَک. ( فرهنگ جهانگیری ) ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). غُلَّک. طَبل. کولک. قُلَّک. رجوع به غولک و قلک شود. || انبار غله. ( فرهنگ جهانگیری ) ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) :
خشک زارا که کشتزار بود
هر کجا غوله غوله زار بود.
غوله. [ غ َ / غُو ل َ / ل ِ ] ( ص ) مردم خام بیعقل. ( فرهنگ جهانگیری ). مردم بیعقل و خام و کودن. ( برهان قاطع ). با کلمه خُل مقایسه شود. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ).
غوله. [ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) بمعنی غولَک. ( فرهنگ جهانگیری ) ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). غُلَّک. طَبل. کولک. قُلَّک. رجوع به غولک و قلک شود. || انبار غله. ( فرهنگ جهانگیری ) ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) :
خشک زارا که کشتزار بود
هر کجا غوله غوله زار بود.
سنایی ( از فرهنگ جهانگیری ).
غوله. [ غ َ / غُو ل َ / ل ِ ] ( ص ) مردم خام بیعقل. ( فرهنگ جهانگیری ). مردم بیعقل و خام و کودن. ( برهان قاطع ). با کلمه خُل مقایسه شود. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ).
غوله . [ غ َ / غُو ل َ / ل ِ ] (ص ) مردم خام بیعقل . (فرهنگ جهانگیری ). مردم بیعقل و خام و کودن . (برهان قاطع). با کلمه ٔ خُل مقایسه شود. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
غوله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) بمعنی غولَک . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان قاطع) (آنندراج ). غُلَّک . طَبل . کولک . قُلَّک . رجوع به غولک و قلک شود. || انبار غله . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان قاطع) (آنندراج ) :
خشک زارا که کشتزار بود
هر کجا غوله غوله زار بود.
خشک زارا که کشتزار بود
هر کجا غوله غوله زار بود.
سنایی (از فرهنگ جهانگیری ).
غولة. [ ل َ ] (ع اِ) مؤنث غول . غول ماده . مقابل غول نر. رجوع به غول شود.
فرهنگ عمید
۱. خام، نارس.
۲. بی عقل، کودن.
= قلک
۲. بی عقل، کودن.
= قلک
قلک#NAME?
۱. خام؛ نارس.
۲. بیعقل؛ کودن.
دانشنامه عمومی
غوله ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
غوله (روستا)
غوله (یمن)
غوله (روستا)
غوله (یمن)
wiki: یمن در شبه جزیره عربستان.
المقحفی، ابراهیم، احمد ، (مُعجَم المُدُن وَالقَبائِل الیَمَنِیَة) ، منشورات دار الحکمة، صنعاء، چاپ وانتشار سال ۱۹۸۵ میلادی به (عربی).
جمعیت آن (۲۰۱ ) نفر (۱۷ خانوار) می باشد.
المقحفی، ابراهیم، احمد ، (مُعجَم المُدُن وَالقَبائِل الیَمَنِیَة) ، منشورات دار الحکمة، صنعاء، چاپ وانتشار سال ۱۹۸۵ میلادی به (عربی).
جمعیت آن (۲۰۱ ) نفر (۱۷ خانوار) می باشد.
wiki: بَنُو فایَش از توابع استان جَوف در کشور یمن در شبه جزیره عربستان.
المقحفی، ابراهیم، احمد ، (مُعجَم المُدُن وَالقَبائِل الیَمَنِیَة) ، منشورات دار الحکمة، صنعاء، چاپ وانتشار سال ۱۹۸۵ میلادی به (عربی).
جمعیت آن (۹۰ ) نفر (۷ خانوار) می باشد.
المقحفی، ابراهیم، احمد ، (مُعجَم المُدُن وَالقَبائِل الیَمَنِیَة) ، منشورات دار الحکمة، صنعاء، چاپ وانتشار سال ۱۹۸۵ میلادی به (عربی).
جمعیت آن (۹۰ ) نفر (۷ خانوار) می باشد.
wiki: غوله (یمن)
گویش مازنی
/ghoole/ خون سرد بی توجه
خون سرد بی توجه
کلمات دیگر: