to erect, to raise, to signalize, to use as a proper noun
علم کردن
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
ستودن، ستایش کردن، چاپلوسی کردن، علم کردن، ریشخند کردن، لاف زدن، خوشامد گویی کردن، تعریف کردن، تمجید کردن، تمجید و ستایش کردن، نیایش کردن
ستودن، ستایش کردن، علم کردن، تجلیل کردن، تعریف کردن از، تکریم کردن، مشهور کردن، بر جسته کردن، جلال دادن
علم کردن، مشهور کردن
تکریم اغراق امیز نمودن، بدرجهء خدایی پرستیدن، علم کردن
علم کردن، تجلیل کردن، بلند کردن، تمجید کردن، متعال کردن
علم کردن، تقدیس کردن، جشن گرفتن، تجلیل کردن، عیدگرفتن، ایین نگاهداشتن
ستایش کردن، علم کردن، مدح کردن، تمجید کردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - برکشیدن تیغ و مانند آن ۲ - مشهور کردن سرشناس کردن . ۳ - راست کردن بر افراشتن بر پا کردن ۴ - تهیه و آماده کردن . یا اوستا علم کردن . از سر و ته لباس زدن . یا دم علم کردن . دم بر افراشتن . یا قد علم کردن . قد بر افراشتن .
فرهنگ معین
( ~ . کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص م . ) ۱ - برپا کردن ، برافراشتن . ۲ - آماده کردن ، تهیه کردن . ۳ - از سر و ته لباس زدن .
لغت نامه دهخدا
علم کردن. [ ع َ ل َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) برکشیدن تیغ و مانند آن. ( آنندراج ) :
زین ایمنم که تیغ جدایی علم کنی
هر قطره خونم از تو جداگانه پر شده ست.
- اوستا علم کردن ( در لباس ) ؛ از سرو ته آن زدن.
- دم علم کردن ؛ دم برافراشتن.
- قد علم کردن ؛ قد برافراشتن.
زین ایمنم که تیغ جدایی علم کنی
هر قطره خونم از تو جداگانه پر شده ست.
نورالدین ظهوری ( از آنندراج ).
|| مشهور کردن. سرشناس کردن. از میان جمع برآوردن. بر سر زبانها افکندن. || راست کردن. افراشتن. برافراشتن. علم نمودن.- اوستا علم کردن ( در لباس ) ؛ از سرو ته آن زدن.
- دم علم کردن ؛ دم برافراشتن.
- قد علم کردن ؛ قد برافراشتن.
واژه نامه بختیاریکا
ور بستِن؛ وَرازنیدِن
پیشنهاد کاربران
مشهور کردنُ سرشناس کردن
عَلَم کردن: مشهور کردن ، سرشناس کردن
- برافروختن نام ؛ کنایه از مشهور وبلندآوازه کردن :
بخاک اندر افکند ارجاسب را
برافروخت او نام گشتاسب را.
فردوسی.
بخاک اندر افکند ارجاسب را
برافروخت او نام گشتاسب را.
فردوسی.
کلمات دیگر: