غینه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
غینة. [ غ َ ن َ ] (اِخ ) زمینی است بشام . (منتهی الارب ). بقول ابوالفتح نام جایی در شام است و اﷲ اعلم بحقائق الامور. (از معجم البلدان ). در اعلام المنجد آمده : الغینة قریه ای است در کسروان از کشور لبنان . آثار قدیمی دارد که از پرستش مردم فینیقیه به لادونیس یا تموز حکایت می کند - انتهی .
حتی تحمل منه الماء تکلفة
روض القطا فکثیب الغینة السهل .
(از معجم البلدان ).
غینة. [ غ َ ن َ ] (ع اِ) درختستان بی آب . (منتهی الارب ). درختان بی آب . (آنندراج ). درختان درهم رفته ٔ بی آب . و اگر آب داشته باشد غیضه است . || الغینة الشجراء؛ به همان معنی مذکور یعنی درختان درهم رفته ٔ بی آب است ، چنانکه گویند: الغیضة الخضراء. (از اقرب الموارد).
غینة. [ ن َ ] (ع اِ) آنچه برود از مردار. (مهذب الاسماء). زرداب و ریم که از مردار پالاید. (منتهی الارب ). زرداب و ریم ، و بقولی آنچه از مرده جاری شود، یا چیزی که از جیفه درآید. (از اقرب الموارد).
غینة. [ ن َ ] ( ع اِ ) آنچه برود از مردار. ( مهذب الاسماء ). زرداب و ریم که از مردار پالاید. ( منتهی الارب ). زرداب و ریم ، و بقولی آنچه از مرده جاری شود، یا چیزی که از جیفه درآید. ( از اقرب الموارد ).
غینة. [ غ َ ن َ ] ( اِخ ) موضعی است به یمامه. ( منتهی الارب ) ( از معجم البلدان ). اعشی گوید :
حتی تحمل منه الماء تکلفة
روض القطا فکثیب الغینة السهل.
غینة. [ غ َ ن َ ] ( اِخ ) زمینی است بشام. ( منتهی الارب ). بقول ابوالفتح نام جایی در شام است و اﷲ اعلم بحقائق الامور. ( از معجم البلدان ). در اعلام المنجد آمده : الغینة قریه ای است در کسروان از کشور لبنان. آثار قدیمی دارد که از پرستش مردم فینیقیه به لادونیس یا تموز حکایت می کند - انتهی.
گویش مازنی
صدای غرش شیر یا هر حیوان وحشی دیگر